امشب از کوچه ی تو رد شدم و دیدم که

امشب از کوچه ی تو رد شدم و دیدم که
شادی و ولوله بر پاست خدا رحم کند
ناگهان من به تنت رخت سپیدی دیدم
این تو بودی که...دلم...وای...خدا رحم کند
دیدگاه ها (۱)

تو شنیدی که دلم گفت: بمان ایست نرو...؟ بخدا وقت خداحافظیت نی...

پا به پایت عاشقانه این همه راه آمدمغافل اما هم چو یوسف ب...

#نوشیده ام زجام لبانت شراب عشقمن گشته ام خراب دل و دل خراب ع...

منم زخمی ترین عاشق،تویی تنها پرستارمبه شوق با تو بودن ها تما...

پنجره ها را که باز کردمسرد بودتنم لرزیداز این کوچه ی لخت و ع...

اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشبمهمان عزیز آمده در خانه‌ام ام...

بیاد بابامحمدم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط