سرنوشت

#سرنوشت
#Part۱۲۶




کمی به صورتم زدم و پخشش کردم سایه صورتی ملایمی پشت موژم کشیدم خط چشم نازک ریمل و با زدن کمی رژ گونه ارایشمو تکمیل کردم ادکلن مورد علاقمو چند پاف به دور گردنم زدم تو اینه نکاهی به خودم انداختم همه چی عین ساده بودنش عالی بود از تو کمد باکس هدیه ای که روز تولدش براش گرفته بودم برداشتم میدونستم اگه این دوربین عکاسیو ببینه خوشحال میشه با پوشیدن یه روپوش رفتم خونش باکس هدیه رو رو عسلی گذاشتم چراغارم خاموش کردم شمع های که توی جاشمعی گذاشته بودم روشن کردم گلای رزی هم که خریده بوم تو گلدون گذاشتم منتظر بودم بیاد که صدای ماشینش از بیرون اومد سریع از خونه رفتم بیرون از پله ها بالا اومد تا چشمش بهم خورد لبخندی زدو بسمتم اومدو گفت
ــ به سلام خانوم چقد خوشگل کردین میخای مارو دیوونه کنی

لبخندی زدمو گفتم
.: سلام دیگه گفتم یکم بخودم برسم اقامون دل زد نشه بسکه دختر ریخته دورت فک کردم شاید منو فراموش کنی

لبخندی زدو گفت

ــ دخترا غلط میکنن شما رو از چش ما بندازن شما تاج سری
پشت چشمی براش نازک کردمو گفتم
.: کرواتتو دربیار
.
ــ میخای چیکار

.: تو دربیار بهت میگم
کرواتشو دراورد از دستش گرفتمو گفتم

.: خم شو

خم شدو صورتشو اورد پایین کرواتو روی چشماش بستم و دستشو گرفتم و بسمت خونه بردمش درو باز کردم وارد شدیم که گفت
ــ ا/ت داری چیکار میکنی

دستشو فشار ارومی دادمو گفتم
.: هیش الان میفهمی
روپوشو از تنم دراوردم کرواتو از رو چشماش برداشتمو جلوش وایسادمو گفتم........
دیدگاه ها (۰)

#سرنوشت#Part۱۲۷روپوشو از تنم دراوردم کرواتو از رو چشماش بردا...

#سرنوشت#Part۱۲۸چندبار ابرومو بالا و پایین دادمو گفتم .: وقتی...

#سرنوشت#Part۱۲۵شوکه شدم از حرفش این چی بود سر صبحی حالا چی ب...

#سرنوشت#Part۱۲۴چند روز گذشته و تهیونگ الان میتونه مث همیشه ر...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط