برو ای عقل مگو عشق چنان کرد و چنین

برو ای عقل، مگو عشق چنان کرد و چنین

پادشاه است و بر او چون و چرایی نرسد
دیدگاه ها (۰)

می دانیمـدت هـاسـتایـسـتـاده ام بـر فـراز اتـفـاقـی کـهنـمـی...

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش !سهم ما از عشق هم شد قسمت ز...

اگر بدانی وقتی نیستی چقدر بیهوده ام، تلخم، خرابم، هیچم... اگ...

آیا ندیدی خورشید از انگشتان کسی که دوستش می‌داری طلوع می‌کند...

🌱🍒دوش دیوانه شدم،عشق مرا دید و بگفتآمدم نعره مزن جامه مدر هی...

عشق یکبار به من گفت برو گفتم چشم عقل صدبار به من گفت نرو نشن...

نشاتم نشه از ماتم سرای ای عشق عجب رسوا کنون رسوایی ای عشق اگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط