جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۳۲
کوک : نمیبخشم
ا.ت : چی ؟
کوک : همین که شنیدی
ا.ت : باید ببخشی ( حرصی )
کوک : نوچ ( قشنگ وسط آشپزخونه دراز کشیده )
ا.ت : خو ببخشیدددد
کوک : نوچچچچ
ا.ت : بعنم
کوک : بیتربیت ... اون دنیا حلالت نمیکنم
ا.ت : من غرورمو شکستم گفتم ببخشید قبول نمیکنی
کوک : یک نمیبخشم دو نمیگیرمت سه دوست ندارم
ا.ت : چی ؟ ( بغض الکی )
کوک : وقتی حرف میزنم بار اول بشنو علاقه ای به دو بار گفتن ندارم ( سرد )
ا.ت : باید ببخشییییییییییییی ( جیغ فرا بنفش )
کوک : آخ ... گوشم پاره شد
ا.ت : ..... ( همینجوری زل زده به کوک )
کوک : نمیبخشم ( صورتش رو با حالت قهر کرد اون ور )
ا.ت : عههههه ؟
کوک : آرهههههههه
ا.ت : ( با ماهیتابه زد تو طرف دیگه صورت کوک 🤣 )
کوک : خدایااااا گوه خوردم خواستم زن بگیرمممممم ( بغض الکی )
ا.ت : حقت بود ( با صدا بچگونه )
کوک : آییییییی خدا بگم چیکارت کنه ا.ت
ا.ت : حالا میبخشی ؟ ( خودشو ناز میکنه )
کوک : میخواستم ببخشما ولی با این کارت عمرا ... آی سرم ... آی ملاجم ... ا.ت ریدی تو جذابیتم
ا.ت : که نمیبخشی ؟
کوک : می ... میخوای چیکار کنی ؟ ( ترس )
ا.ت : ( نشست رو شکم کوک ) درست شنیدم دیگه آره ؟ نمیبخشی ؟ ( ماهیتابه به دست 🤣 )
کوک : چرا ... چرا میبخشم مگه میشه فرشته به این خوشگلی رو نبخشید
ا.ت : حالا شد ( لبخند رضایت ) خب عشم پاشو رو صورتت یخ بزارم باد نکنه بینیتم خونی شده باز ببخشید
کوک : باشه ( با کمک ا.ت بلند شد ) ای دختره کله شق این بلا رو تو سرم آوردی حالا نگرانم شده ( آروم )
ا.ت : چیزی گفتی ؟
کوک : نه بابا گفتم چه زن خوبی گرفتم که همیشه نگرانمه و هوامو داره ( لبخند ضایع )
ا.ت : میدونم عزیزم منم دوست دارم
ویو ا.ت : وقتی گفت نمیبخشه آتیش گرفتم دوباره با ماهیتابه یکی زدم تو سرش بیپاره دماغش خونی شده بود و جای ماهیتابه رو صورتش قرمز بود ... جلو خندم رو به زور گفته بودم وقتی آروم یه حرفی زد خودمو زدم به اون را که مثلا نشنیدم ولی خب دیگه شنیده بودم فقط دلم نمیومد دعواش کنم ... من آزارم به موچه نمیرسه چه برسه نامزدم .... ( نویسنده : آره جون خودت تو خوده خوده فرشتهای اصلا 🤣 )
ویو کوک : نشستم رو میز و ا.ت با دقت زخمای روی صورتم یا بهتر بگم شاهکارای خودش رو پاک کرد و یخ گذاشت تا باد نکنه بعدشم نشست کنارم سر میز و شروع به خودن کردیم ... اگه به عنوان یه مافیا بگم دردم نگرفته واقعا دروغ گفتم چون هم دستش سنگینه هم با ماهیتابه زده بود تو صورت هندسامم ( از اون حرفای جین 🎀😂 ) رو زد خرابش کرد ولی مهم نیست فدا سر خوشگلیش .....
فکم درد میکرد و درست نمیتونستم غذا رو بخورم پس بیخیال شدم و رفتم سمت قهوه ساز تا یه قهوه درست کنم که ا.ت گفت ...
ادامه دارد ...
# پارت ۳۲
کوک : نمیبخشم
ا.ت : چی ؟
کوک : همین که شنیدی
ا.ت : باید ببخشی ( حرصی )
کوک : نوچ ( قشنگ وسط آشپزخونه دراز کشیده )
ا.ت : خو ببخشیدددد
کوک : نوچچچچ
ا.ت : بعنم
کوک : بیتربیت ... اون دنیا حلالت نمیکنم
ا.ت : من غرورمو شکستم گفتم ببخشید قبول نمیکنی
کوک : یک نمیبخشم دو نمیگیرمت سه دوست ندارم
ا.ت : چی ؟ ( بغض الکی )
کوک : وقتی حرف میزنم بار اول بشنو علاقه ای به دو بار گفتن ندارم ( سرد )
ا.ت : باید ببخشییییییییییییی ( جیغ فرا بنفش )
کوک : آخ ... گوشم پاره شد
ا.ت : ..... ( همینجوری زل زده به کوک )
کوک : نمیبخشم ( صورتش رو با حالت قهر کرد اون ور )
ا.ت : عههههه ؟
کوک : آرهههههههه
ا.ت : ( با ماهیتابه زد تو طرف دیگه صورت کوک 🤣 )
کوک : خدایااااا گوه خوردم خواستم زن بگیرمممممم ( بغض الکی )
ا.ت : حقت بود ( با صدا بچگونه )
کوک : آییییییی خدا بگم چیکارت کنه ا.ت
ا.ت : حالا میبخشی ؟ ( خودشو ناز میکنه )
کوک : میخواستم ببخشما ولی با این کارت عمرا ... آی سرم ... آی ملاجم ... ا.ت ریدی تو جذابیتم
ا.ت : که نمیبخشی ؟
کوک : می ... میخوای چیکار کنی ؟ ( ترس )
ا.ت : ( نشست رو شکم کوک ) درست شنیدم دیگه آره ؟ نمیبخشی ؟ ( ماهیتابه به دست 🤣 )
کوک : چرا ... چرا میبخشم مگه میشه فرشته به این خوشگلی رو نبخشید
ا.ت : حالا شد ( لبخند رضایت ) خب عشم پاشو رو صورتت یخ بزارم باد نکنه بینیتم خونی شده باز ببخشید
کوک : باشه ( با کمک ا.ت بلند شد ) ای دختره کله شق این بلا رو تو سرم آوردی حالا نگرانم شده ( آروم )
ا.ت : چیزی گفتی ؟
کوک : نه بابا گفتم چه زن خوبی گرفتم که همیشه نگرانمه و هوامو داره ( لبخند ضایع )
ا.ت : میدونم عزیزم منم دوست دارم
ویو ا.ت : وقتی گفت نمیبخشه آتیش گرفتم دوباره با ماهیتابه یکی زدم تو سرش بیپاره دماغش خونی شده بود و جای ماهیتابه رو صورتش قرمز بود ... جلو خندم رو به زور گفته بودم وقتی آروم یه حرفی زد خودمو زدم به اون را که مثلا نشنیدم ولی خب دیگه شنیده بودم فقط دلم نمیومد دعواش کنم ... من آزارم به موچه نمیرسه چه برسه نامزدم .... ( نویسنده : آره جون خودت تو خوده خوده فرشتهای اصلا 🤣 )
ویو کوک : نشستم رو میز و ا.ت با دقت زخمای روی صورتم یا بهتر بگم شاهکارای خودش رو پاک کرد و یخ گذاشت تا باد نکنه بعدشم نشست کنارم سر میز و شروع به خودن کردیم ... اگه به عنوان یه مافیا بگم دردم نگرفته واقعا دروغ گفتم چون هم دستش سنگینه هم با ماهیتابه زده بود تو صورت هندسامم ( از اون حرفای جین 🎀😂 ) رو زد خرابش کرد ولی مهم نیست فدا سر خوشگلیش .....
فکم درد میکرد و درست نمیتونستم غذا رو بخورم پس بیخیال شدم و رفتم سمت قهوه ساز تا یه قهوه درست کنم که ا.ت گفت ...
ادامه دارد ...
- ۶.۸k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط