بیب من برمیگردم
بیب من برمیگردم
پارت : 54
گوشیمو خاموش کردم و دستمو بالا بردم و بهش خیره شدم و یاد کلی حرف افتادم
+ جونگکوک بهم قول بده که اینارو درنیاری اگه دربیاری باید قید منم بزنی
_ باشه قول میدم اما توهم قول بده که در نمیاریش
+ قول میدم
وقتی از فکرش اومدم بیرون دیدم کلی اشک ریختم با دستام پاکش کردم
جونگکوک من قول دادم و پای حرفم وایسادم اما کجایی که ببینی
( تهیونگ )
جنی به لس انجلس رفته بود و دو روز از پیدا شدن جونگکوک گذشته بود و پسرا هم فهمیده بودن و خوشحال بودن
رفتم اتاقم و دسبند و گردنبند ستش با جنی رو برداشتم و رفتم پذیرایی
کنار جونگکوک نشستم و گردنبند و دستبند رو بهش دادم
یه نگاهی بهش انداخت
( جونگکوک)
وقتی تهیونگ دستبند و گردنبند رو داد یکسری چیز اومد داخل ذهنم
+ جونگکوک قول بده که اینارو درنیاری اگه دربیاری باید قید منم بزنی
_ باشه توهم قول بده
+ قول میدم
وقتی به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم رو به تهیونگ گفتم
_ تهیونگ من بهش قول داده بودم که درشون نیارم اما زدم زیر قولم من نمیخوام قیدشو بزنم
_ اما باید بزنی
پارت : 54
گوشیمو خاموش کردم و دستمو بالا بردم و بهش خیره شدم و یاد کلی حرف افتادم
+ جونگکوک بهم قول بده که اینارو درنیاری اگه دربیاری باید قید منم بزنی
_ باشه قول میدم اما توهم قول بده که در نمیاریش
+ قول میدم
وقتی از فکرش اومدم بیرون دیدم کلی اشک ریختم با دستام پاکش کردم
جونگکوک من قول دادم و پای حرفم وایسادم اما کجایی که ببینی
( تهیونگ )
جنی به لس انجلس رفته بود و دو روز از پیدا شدن جونگکوک گذشته بود و پسرا هم فهمیده بودن و خوشحال بودن
رفتم اتاقم و دسبند و گردنبند ستش با جنی رو برداشتم و رفتم پذیرایی
کنار جونگکوک نشستم و گردنبند و دستبند رو بهش دادم
یه نگاهی بهش انداخت
( جونگکوک)
وقتی تهیونگ دستبند و گردنبند رو داد یکسری چیز اومد داخل ذهنم
+ جونگکوک قول بده که اینارو درنیاری اگه دربیاری باید قید منم بزنی
_ باشه توهم قول بده
+ قول میدم
وقتی به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم رو به تهیونگ گفتم
_ تهیونگ من بهش قول داده بودم که درشون نیارم اما زدم زیر قولم من نمیخوام قیدشو بزنم
_ اما باید بزنی
- ۵.۹k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط