ازدواج سوری پارت

ازدواج سوری پارت 12

ویو جیمین

ناجینا خیس عرق شد پوستش شده بود گچ دیوار

ناجینا ـ ج.. می... ن اییی دار.. م از... حا... ل می.. رم
ـ یه زره دیگه مونده
ناجینا ـ بخا.. طر... توو

سریع از حال رفت
دیکمو ازش خارج کردم و پتو دادم روی خودمو ناجینا
ناجینا رو گرفتم بغل و خوابیدیم

ویو ات و تهیونگ
ویو ات

دیدم خبری از ناجینا نبود

ـ لابد خوابیدن
تهیونگ ـ چی؟
ـ هیچی من خوابم میاد
تهیونگ ـ خب برو رو تخت من بخواب
ـ نه نمیخواد فقط یه پتو بهم بدی اوکیم
تهیونگ ـ بالشت چی نمیخوای؟
ـ نه همین بالشت کاناپه هس
تهیونگ ـ باشه

رفت برام پتو بیاره منم پالشت گزاشتم زیر سرم و خوابیدم

ویو تهیونگ

براش پتو اوردم دیدم خوابیده بود اروم جوری که بیدار نشه پتو دادم روش
برقارو خاموش کردم و یونتانو بردم سرجاش و خوابید خودمم رفتم لباسامو عوض کردمو خوابیدم

ویو ات

نصف شب از تشنگی پاشدم و رفنم اب خوردمو رفتم سر جام
دیدم خوابم نمیبره هر چی زور زدم که خوابم بره دیدم نه نمیدونم چم شده بود و رفتم پیش تهیونگ

ـ تهیونگ خوابی؟

بدبخ بیدارش کردم دو متر رف هوا

تهیونگ ـ ات چیزی شده؟
ـ خوابم نمیبره میشه بیام پیش تو

ویو تهیونگ

هنوزه ویندوزم نیومده بود بالا...

ـ اره بیا اینجا بخواب
ات ـ واقعا؟
ـ اوهوم

اومد کنار دستم و خوابید
یه ربع ساعتی بعد دیدم داره با خودش حرف میزنه

ات ـ مامان... لطفا ولم نکن... مامان

تعجب کردم و دیدم داره تو خواب گریه میکنه
صداش زدم

ـ ات؟ ات صدامو میشنوی؟!

دیدم تاثیری نداشت گرفتمش بغل سرشو چسبوند به سینم
دیدم داشت اروم میشد
اخ ات سرنوشتت چی بوده؟ گرفتم خوابیدم

"فردا صبح"



پیج اینستا: fike_2436@
دیدگاه ها (۱)

ازدواج سوری پارت 13فردا صبح ویو تهیونگ از خواب پاشدم و دیدم ...

ازدواج سوری پارت 14ادامه ویو تهیونگ ـ مشکلی پیش اومده؟ ات ـ ...

تولدت مبارک مای لاو

یادم رفت لباس ناجینا رو بزارم اینم لباس ناجینا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط