قاصدک هان چه خبر آوردی

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی


انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب


قاصدک
هان،
ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند ....
دیدگاه ها (۱۴)

ای کاش آنهایی کهدلِ ماندن ندارند ؛پای آمدن هم نداشتند ...

هرچه می‌گویم نر است این زندگی گوید: بدوش!هرچه می‌گویم که افت...

شب تا سحر، من بودم و لالای بارانچشمان تبدارم نمی‌خفت،‌او، هم...

پیشه ام نقاشی است گاهگاهی قفسی میسازممی فروشم به شماتا به آو...

من و ملاقات با BTSpart «۴»تو اون هوای بارونی داشتم پیاده با ...

چند پارتی جونگوون p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط