پارت پنجم
پارت پنجم
نینا گفته بود که یه سفر یهویی پیش اومد و درمورد شرکت خانوادگی شون بود
پس نینا هم مجبور شده بره اما قبل از اینکه بره موضوع رو به برادرش توضیح داده
پس قرارع ا.ت با برادرش پروژه رو کامل کنه
این یکم خجالت آور بود اما چه میشه کرد
جونگکوک در رو باز کرد
کوک :او سلام(پوزخند)
ا.ت: س...سلام(خجالت )
کوک:چرا خجالت میکشی؟ آخرش که مال خودمی(قسمت آخر آروم گفت )
ا.ت:به..ببخشید
ویو راوی(حال میکنین چجوری خودمو میارم تو داستان؟)
ا.ت و جونگکوک شروع به کار کردن
روزنامه دیواری ای که موضوعش دایناسور ها بود
جونگکوک خیلی هواسش سر جایش نبود و همش به ا.ت نگاه میکرد
نینا گفته بود که یه سفر یهویی پیش اومد و درمورد شرکت خانوادگی شون بود
پس نینا هم مجبور شده بره اما قبل از اینکه بره موضوع رو به برادرش توضیح داده
پس قرارع ا.ت با برادرش پروژه رو کامل کنه
این یکم خجالت آور بود اما چه میشه کرد
جونگکوک در رو باز کرد
کوک :او سلام(پوزخند)
ا.ت: س...سلام(خجالت )
کوک:چرا خجالت میکشی؟ آخرش که مال خودمی(قسمت آخر آروم گفت )
ا.ت:به..ببخشید
ویو راوی(حال میکنین چجوری خودمو میارم تو داستان؟)
ا.ت و جونگکوک شروع به کار کردن
روزنامه دیواری ای که موضوعش دایناسور ها بود
جونگکوک خیلی هواسش سر جایش نبود و همش به ا.ت نگاه میکرد
- ۲.۰k
- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط