عاشقی دردسری بود نمی دانستیم

عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم

پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط بی بال و پری بود نمی دانستیم

آسمان از تو خبری داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمی دانستیم
دیدگاه ها (۱۱)

هنگامی که احساس اندوه می کنید ، یک جا ننشینید از جا بلند شو...

امروز سه هویی سرکارهتل یاسین

سیزده را دوست دارم؛وقتی بعد از سیصد می آید........... اللهم ...

دلم خیلی گرفته

دستم بگیر نازم بکش که عاشقم و دل شکسته ام از خود مران مرا که...

-هیششششششش آروم باش الان تموم میشه(پوزخند)ویو کوک لیوانم پر ...

ویو آتما تو جنگل بودیم که یهو نینا حالش بد شد و گفت آب و اک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط