امشب ازهمون شبای لعنتی که دلم نبودنت رو به رخم میکشه

‍امشب ازهمون شبای لعنتی که دلم نبودنت رو به رخم میکشه...
امشب ازاون شبای شومیه که قراره باخیالت...تاصبح رفع دلتنگی کنم...
امشب برام بوی شبی رومیده که رفتی...
دلم آه داره...چشمام اشک... درد...
واما...
گلویی پرازبغض..
بغضی که مدتهاست درپس خنده های یخ زدم اب شده...
کاش میشد،کاش میشد امشب توهم دلتنگ میشدی...
کاش‌میشد امشب روی این صفحه لنتی شماره ای عجیب آشنا...نقش میبست
خودمونیم هنوزم گاهی شمارتو اشتباهی میگیرم و وقتی دوباره به شماره نگاه میکنم هول میشم و تماس و قطع میکنم...
این‌گوشی بدون اسمت رو صفحش بی مصرف ترین وسیله حساب میشه...
این خیابونا بدون تو منو خفه میکنن...
این اتاق بدون تو هوایی نداره برام...
این شبابدونه تو سنگین ودردناک صبح میشه...
کاش اتفاقی ازکنارت ردبشم و دوباره عطرت بپیچه تومشاممو بندبنده وجودمو اروم کنه...
کاش...اصلا لعنت به هرچی ای کاش
کاش جرات اینو داشتم یه روز که بااون غریبه دست تودست توهمون پارکه موردعلاقت دیدمت.. بیام بزنم روشونش چشاموازت بگیرم که مسخ نشم...که کلمات یادم نره...
بهش بگم فلانی ببین اینی که هم قدمته خیلی وقته واسه من حسرته...آه...بغضه...اشکه...سیگاره...سیگار...
مراقبش باش نکنه یه تارموازش کم بشه...نکنه شباش پربغض بشه...
نکنه مرواریدایه چشماش بریزه
نکنه دل تنگ شه...
نکنه تنهاشه...
مواظبش باش حالا که دل داده بهت
حالا که دستاش سهمِ دستاته...
حالا که دیگه برای من نیست
نیست
نیست
تو مواظبش باش...
دیدگاه ها (۱)

وقتی دوست برادرته

p18ات قدم های مستقیم تندی سمت دفترش برمیداشت، و پدرش پشت سرش...

قاصدک کوچولوی من💔🥀تهیونگ کنار تخت بیمارستان نشسته بود فقط آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط