شب فرو می افتاد

شب فرو می افتاد...
به درون آمدم
و پنجره ها را بستم،
باد با شاخه در آویخته بود.
من در این خانه،
تنها،تنها،
غم عالم به دلم ریخته بود...

#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۱)

آن دل که تو دیده‌ای زغم خون شدو رفتوز دیدهٔ خون گرفته بیرون ...

کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا  کجا گریزم از اینجا به پای بست...

یاد مَن باشد فردا حتـماباور این را بکنمکه دِگر فرصت نیست . ....

شَبیخیالِ تو گفتمببینم اندر خوابولیزِ فکرِ تو خواب آیدم!؟خیا...

می شود یک شب خوابید  و صبح باخبر شد ، غم ها را از یک کنار به...

دست بردار از سرِ دیوانگی هایِ دلمپا بکش از غصه و اندوهِ دنیا...

.- یاد ها رفتند و ما هم می رویم از یادها .کی بماند برگ کاهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط