فیک جدیددددد ولی حوصله ندارم معرفی کنم پس پارت اولللل
𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼
فیک جدیددددد ولی حوصله ندارم معرفی کنم پس پارت اولللل🔪👺💋
اتفاق های ناخوانده
پارت ۱
ویو آمانتا
تازه از مطب برگشته بودم امروز خیلی سخت بود
من داشتم دوباره از همون کوچه تاریک میرفتم خونم تا اینکه چند نفر افتادن دنبالم اینا انگاری قصد بدی داشتن ول کنم هم نبودن واقعا ترسیده بودم داشتم گریه میکردم تا اینکه ی نفر رو دیدم سریع رفتم بغلش تا اینکه اونا ولم کنن و اونا هم ولم کردن واقعا نفسم بند اومده بود
جیمین : خانم شما خوبید؟
سرم رو اوردم بالا اونم ماسک و کلاه زده بود یهو جیغ زدم
جیمین: چیشد؟ خانم خوبین؟ آها شما از من ترسیدین الان؟
ماسکشو اورد پایین اون جیمین از بی تی اس بود!
باورم نمیشد!
آ: ج...ج....جیمین تویی؟ از بی تی اس؟ بخدا از قسط نیومدم اونا داشتن دنبالم میکردن ببخشید مزاحم شدم الان میرم واقعا عذر میخوام....
جیمین : نه نه نه عذر خواهی نکن تو نباید عذر خواهی کنی اون بی شعورا داشتن تورو دنبال میکردن درک میکنم
آ: خب تو اینجا چیکار میکنی؟ تو ساعت ۱۱ یا شاید
۱۲؟!
جیمین:خب من دارم بهت اعتماد میکنم و میگم چون میدونم آرمی خوبی هستی ، راستش من زودتر از بقیه اعضا اومدم آمریکا تقریبا یک هفته زودتر ولی دیر رسیدم و الان هتلی باز نیست
آ: خب....میدونم بهم اعتماد نمیکنی ولی دوست داری بیای خونه ی من؟ اگه بهم اعتماد نداری خونه ی من ۴ طبقه هست میتونی بری هر طبقه دوست داری بخوابی من هم ی طبقه دیگه میخوابم که اعتماد کنی
جیمین: ممنونم واقعا ممنونم من فقط امشب مزاحم میشم ولی فردا میرم راستی یکم خودتو معرفی کن
آ : خب من آمانتا هستم یک مطب دارم و دکترم کیپاپرم و کلللللل کیپاپ رو استن میکنم ولی اول آرمی شدم بعد کیپاپر و خب من سرمایه زیاد دارم ولی پدر و مادرم رو خیلی وقته ندیدم چون اونا ایرانن و من الان آمریکام
<<<<<نکته: اینا همینجوری حرف میزنن دارن قدم میزنن به سمت خونه ی آمانتا>>>>>
جیمین: آخییییی من و اعضا بهت افتخار میکنیم و خیلی خوشحالیم همچین آرمی ای داریم
آ : *لبخند ذوقعلی*
آ: خب بفرمایید
*در رو باز میکنه*
جیمین: ممنونم بانو
آ: خواهش میکنم *داره از ذوق بد بخ منفجر میشه*
٪٪٪٪رفتن تو خونه٪٪٪٪
جیمین : حس میکنم تورو ی جایی دیدم
آ: عهههه واقعا یعنی یادتهههههه؟ من توی چندتا فن ساین و چندتا کنسرت بودم تو کنسرت ردیف اول هم بودممممممم
جیمین: آهاااا آره یادم اومد اره اونجا دیدمت
آ: خب غذا خوردی؟
جیمین: نه راستش گشنمه ولی خب خودم میرم مغازه یچیزی میخرم میخورم مزاحم نمیشم
آ: واااااا این چه حرفیه بیا بخور
جیمین:باشه ممنونم فقط غذا چیه؟
آ: اوه شاید دوست نداشته باشی ولی غذای ایزانی درست کردم اشکالی نداره؟ اسمش خورش آلوعه
جیمین: نه بابا اشکالی نداره اتفاقا دوست دارم غذای ایرانی چندبار خوردم
آ: واقعا؟! چه خوبببب خب بفرمایید دیگه بخورین
جیمین: ممنونم آمانتا
آ: خواهش میکنمممم
جیمین وسط غذا : راستی چند سالته؟
آ: من ۲۸ سالمه
جیمین : اوهوم
چند دقیقه بعد۰۰۰۰۰۰
جیمین : عالی بود آمانتا دستت درد نکنههه واقعا دوسش داشتم اسمش هم چی بود؟ آها خورش آلو
آ: خوشحالم که خوشت اومد ، خب کدوم طبقه میخوابی؟
جیمین: نمیدونم والا ، همین طبقه میخوابم
آ: عه آخه اینجا ۲ تا اتاق داره ها این طبقه ولی خب....اتاق منم همینجا هست میخوای برم طبقه ی بالا؟
جیمین: نه خب تو هم بخواب تو این طبقه
آ: یعنی اعتماد میکنی؟
جیمین: اگه اعتماد نداشتم که نمیمدم خونه ی تو
فیک جدیددددد ولی حوصله ندارم معرفی کنم پس پارت اولللل🔪👺💋
اتفاق های ناخوانده
پارت ۱
ویو آمانتا
تازه از مطب برگشته بودم امروز خیلی سخت بود
من داشتم دوباره از همون کوچه تاریک میرفتم خونم تا اینکه چند نفر افتادن دنبالم اینا انگاری قصد بدی داشتن ول کنم هم نبودن واقعا ترسیده بودم داشتم گریه میکردم تا اینکه ی نفر رو دیدم سریع رفتم بغلش تا اینکه اونا ولم کنن و اونا هم ولم کردن واقعا نفسم بند اومده بود
جیمین : خانم شما خوبید؟
سرم رو اوردم بالا اونم ماسک و کلاه زده بود یهو جیغ زدم
جیمین: چیشد؟ خانم خوبین؟ آها شما از من ترسیدین الان؟
ماسکشو اورد پایین اون جیمین از بی تی اس بود!
باورم نمیشد!
آ: ج...ج....جیمین تویی؟ از بی تی اس؟ بخدا از قسط نیومدم اونا داشتن دنبالم میکردن ببخشید مزاحم شدم الان میرم واقعا عذر میخوام....
جیمین : نه نه نه عذر خواهی نکن تو نباید عذر خواهی کنی اون بی شعورا داشتن تورو دنبال میکردن درک میکنم
آ: خب تو اینجا چیکار میکنی؟ تو ساعت ۱۱ یا شاید
۱۲؟!
جیمین:خب من دارم بهت اعتماد میکنم و میگم چون میدونم آرمی خوبی هستی ، راستش من زودتر از بقیه اعضا اومدم آمریکا تقریبا یک هفته زودتر ولی دیر رسیدم و الان هتلی باز نیست
آ: خب....میدونم بهم اعتماد نمیکنی ولی دوست داری بیای خونه ی من؟ اگه بهم اعتماد نداری خونه ی من ۴ طبقه هست میتونی بری هر طبقه دوست داری بخوابی من هم ی طبقه دیگه میخوابم که اعتماد کنی
جیمین: ممنونم واقعا ممنونم من فقط امشب مزاحم میشم ولی فردا میرم راستی یکم خودتو معرفی کن
آ : خب من آمانتا هستم یک مطب دارم و دکترم کیپاپرم و کلللللل کیپاپ رو استن میکنم ولی اول آرمی شدم بعد کیپاپر و خب من سرمایه زیاد دارم ولی پدر و مادرم رو خیلی وقته ندیدم چون اونا ایرانن و من الان آمریکام
<<<<<نکته: اینا همینجوری حرف میزنن دارن قدم میزنن به سمت خونه ی آمانتا>>>>>
جیمین: آخییییی من و اعضا بهت افتخار میکنیم و خیلی خوشحالیم همچین آرمی ای داریم
آ : *لبخند ذوقعلی*
آ: خب بفرمایید
*در رو باز میکنه*
جیمین: ممنونم بانو
آ: خواهش میکنم *داره از ذوق بد بخ منفجر میشه*
٪٪٪٪رفتن تو خونه٪٪٪٪
جیمین : حس میکنم تورو ی جایی دیدم
آ: عهههه واقعا یعنی یادتهههههه؟ من توی چندتا فن ساین و چندتا کنسرت بودم تو کنسرت ردیف اول هم بودممممممم
جیمین: آهاااا آره یادم اومد اره اونجا دیدمت
آ: خب غذا خوردی؟
جیمین: نه راستش گشنمه ولی خب خودم میرم مغازه یچیزی میخرم میخورم مزاحم نمیشم
آ: واااااا این چه حرفیه بیا بخور
جیمین:باشه ممنونم فقط غذا چیه؟
آ: اوه شاید دوست نداشته باشی ولی غذای ایزانی درست کردم اشکالی نداره؟ اسمش خورش آلوعه
جیمین: نه بابا اشکالی نداره اتفاقا دوست دارم غذای ایرانی چندبار خوردم
آ: واقعا؟! چه خوبببب خب بفرمایید دیگه بخورین
جیمین: ممنونم آمانتا
آ: خواهش میکنمممم
جیمین وسط غذا : راستی چند سالته؟
آ: من ۲۸ سالمه
جیمین : اوهوم
چند دقیقه بعد۰۰۰۰۰۰
جیمین : عالی بود آمانتا دستت درد نکنههه واقعا دوسش داشتم اسمش هم چی بود؟ آها خورش آلو
آ: خوشحالم که خوشت اومد ، خب کدوم طبقه میخوابی؟
جیمین: نمیدونم والا ، همین طبقه میخوابم
آ: عه آخه اینجا ۲ تا اتاق داره ها این طبقه ولی خب....اتاق منم همینجا هست میخوای برم طبقه ی بالا؟
جیمین: نه خب تو هم بخواب تو این طبقه
آ: یعنی اعتماد میکنی؟
جیمین: اگه اعتماد نداشتم که نمیمدم خونه ی تو
- ۸.۶k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط