پارت ۲ ( خانوما ) اگه غلط دیکته دیدید معذرت

جنگ شده بود ... ی جنگ بزرگ متاسفانه تا همه کارا درست بشن زمان زیادی گذشته بود ، سرا ، تورا و امه هر یه توی پایگاه روی جت های جنگی نشسته بودن ...
خلبان جت ۱: مطمئنید نمیخواید توی جت ها بشینید؟
تورا : نه ترسو خان راه بیوفت که کلی کار داریم باید چند تا استخون آب کنیم
سرا : حالا نیازم نیست انقدر خشن باشیم .. هی هی هی من مطمئنم که قراره خوش بگذره امه روی جت نشسته بود و خوابیده بود ... الحق که شباهتی به پدرش داشت ... همشون داشتن ... حدث زدید اینا بچه های کیا ان ؟ خب بهتره بگم که زود میفهمید...
تورا ، سرا و امه روی جت ها بودن جت ها حرکت کردن در عرض ۱ الی ۲ ساعت به خاک ژاپن رسیده بودن ... یکم ی نفس امید کشید
سرا: آخی بوی خونه رو میده...
تورا دستشو گذاشت جلوی بینیش
تورا: بیشتر بوی خاک و خاکستر آتیش میده ‌...
سرا: یالا تو خوشحال نیستی که برگشتیم ژاپن؟
تورا: اون تویی که خانواده دادی نه ماها ...
امه: ساکت ...
تورا چشماش سفید و عصبی شد و رگ عصب گرفت و داد زد : به من نگو چیکار کنم بدرد نخور!!!!
که صدای فرمانده تو بلند تو هایی که توی گوششان بود پخش شد
فرمانده : دخترا صدای منو می شنوید...
سرا: های
فرمانده : خوبه حالا ازتون قراره بخوام به جا های مختلف برید تعداد ویلن ها زیاده و بیش تر هیرو ها مجروه شدن ... اول از همه تورا ... اون یخ و خاکستر آتیش رو میبینی اونجا ؟
تورا : درسته میبینم ...
فرمانده : همه برای یکی نزدیک اونجاست باید بری و ازت میخوام همه برای یکی رو ی بار برای همیشه نابود کنی و از خانواده ای که اونجا هست مراقبت کنی
تورا : فرمانده اونا اخه ...
فرمانده : از قصد انتخواب کردم که بهش نشون بدی که کی هستی قبول میکنی سرباز ؟ ...
تورا : های ...
فرمانده : عالیه
تورا یر پا وایساد و بعد یکم دور خیز کرد و رفت و از جت پرید پایین بعد او با آتیش دستاش خودش رو بیشتز به سمت زمین حل داد
همین رسید به زمین با قدرت زمینی رو دوتا پاهاش فرود اومد به خانواده نگاه کرد ...
از زبان تورا *
دیدن اونا تو این حال از قبلش هم چندش آور تره
اندور : های تو میشه ی کمکی حال خانواده ام خوب نیست
نگاه کردن و با ی جور آتیش شفا بخش رو همشون رو پوشاندم که یخ های نچسبیده به بدنشون آب شد و حالشون خوب شد بدن تویا ترمیم شد و تویا شروع کرد به نفس کشیدن ولی هنوز به بیدار نشده بود
انجی : ازت ممنونم
ری: میتونم بدونم تو کی هستی ؟
برگشتم سمتش موهامو دید چشمام رو هم دیدن
فویومی : به اندازه ی عجیبی شبیه مایی و همینطور شبیه شوتو
خواستم حرفی بزنم که ی ی چیز محکم از کنارم خورد زمین و من فقط سرمو یکم حرکت دادم که بدنم هم یک سانتی متر اوند اینور و باعث شد اون بخوره زمین ...
#مای_ هیرو_ اکادمی
دیدگاه ها (۰)

وقتی که رفتم رشته ای که میخواستم

دوستان گلم سلام

پارت ۸ اگه غلط دیکته دیدید معذرت

پارت ۱۲ من عاشق کدوم بشم غلط دیکته دید معذرت

همه ی ما این چهره متعجب از سرا توی اواخر قسمت هشت به یاد دار...

نام فیک:عشق مخفیPart: 12ویو ات*یچیزی ریخت روم یخ یخ بود از خ...

black flower(p,327)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط