پارت

پارت⁴

یه دفعه صدای تیر اندازی اومد و همه‌ی خدمتکارایی که انتخاب نشده بودن مردن

ات ویو
پشت سر ارباب داشتم میرفتم که صدای تفنگ اومد برگشتم که دیدم کلی خون روی زمین رو پر کرده و خدمتکارا روی زمین اوفتاده چون از بچگی فوبیا خون دارم با دیدن خونا افتادم روی زمین و سرم رو گرفتم بین دستام و هق هقای بلندی کردم
ارباب جئون روی زمین کنارم نشست دستشو روی بازوم گرفتم

کوک:حالت خوبه ات
ات:هق هق من فو هق بیا خون هق دارم هق حالم هق هق بده
کوک: الان میریم بیرون

کوک ات رو براید استایل بقل کرد و بردش بیرون از عمارت
جنی تمام مدت با حرص به ات نگاه می‌کرد

کوک ات رو روی تابی که جلوی استخر بود گذاشت

کوک:حالت الان بهتره
ات:بله ارباب
کوک:اوهوم

پرش به فردا

صبح با صدای داد اجوما همه‌ی خرمتکارا بلند شدن
ات بلند شد به سمت حمام رفت و یه حمام ⁵مینی رفت و اومد لباس فرم جدیدی که برای خدمتکارا داده بودن پوشید و موهاشو گوجه‌ای بالا بست

به سمت آشپزخونه رفتن و صبحونه رو برای ارباب آماده کردن
میزو چیدن و همه دوباره به سمت آشپزخونه رفتن تا صبحونه بخورن

پرش به بعد از صبحونه جونگکوک

اجوما:_______________________
گایز بیرون بودم
like:¹⁰⁰
comment:⁸⁰
دیدگاه ها (۱۸۰)

https://harfeto.timefriend.net/16928774622098گایززززز پرش کن...

پارت⁵اجوما:جنی بیا برا ارباب اینارو ببر تا دستاشو بشوره جنی:...

پارت³اجوما:خب همه ردیف شید تا ارباب بیادهمه خدمتکارا روبه رو...

پارت² ات ویوحوصلم سر رفته بود و لب استخر داخل باغ عمارت نشست...

عشق مافیاییp2

رمان ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط