یهو دیدی دیوونگیم گل کرد

یهو دیدی دیوونگیم گل کرد ..
شماره شو پیدا کردم و بهش پی ام دادم ..
این روزا بدجور تو فکرشم ..
کارای من که سر و ته نداره توی همین اوضاع و اوج کارم یهو دیدی بهش پی ام دادم ..
میدونم بعدش از کارم پشیمون میشم ..
اخرین بار مامانم باهاش حرف زد ، حالم خوب نبود ومامان خانوم هم دست به سرش کرد ..
دست به سر که چی بگم ، در واقع کلا از زنگ زدن بهم منعش کرد ..
هه ، زنگ زده بود تولدمو تبریک بگه ..
بعد از اون موضوع مامان هامون با هم حرف زده بودن ولی نه درمورد ما ..
هیچ کدومشون به روی خودشون هم نیاورده بودن حال خراب ما دوتا رو ..
عاشقش نبودم ولی بودنش ارامش داشت ..
همه چیز خیلی بد تموم شد ..
میدونم که اخرش یه روزی شماره شو پیدا می کنم و خودمو رسوا میکنم ..دست خودم نیست ..
دیدگاه ها (۴)

شاید سال ها بعدما اولین پیرمرد ها و پیرزن های آلزایمر گرفته ...

پیشرفت علم می تونه برای احساساتمون خطر ناک باشه.در چند سال آ...

صبح یا عصر ..زیاد فرقی نمی کند ..دلتنگـــی ..!از جایی شروع م...

هرچقدر هم بگذره ...شما همون پسر یا دختر کوچیکی هستید ، که بو...

شوهر دو روزه. پارت۵۳

اوسی صد سال پیشو الان پست میکنم🥀نام: کایلینژاد: هیبرید انسان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط