دو ساعت بعد جلوی کلبهی دایون

دو ساعت بعد – جلوی کلبه‌ی دایون

ماشین پلیس‌ها بی‌سروصدا جلوی خونه ایستاد. این بار همه‌چی با احتیاط کامل انجام می‌شد. سه پلیس از در جلویی وارد شدن، دو نفر دیگه از پشت خونه.

پلیس ۲: این بار باید همه‌جا رو بگردیم. مخصوصاً زیرزمین.

دایون داخل خونه نشسته بود. وقتی در باز شد، نگاهی سرد بهشون انداخت.
دایون (آروم): شما دوباره برگشتین؟
پلیس: خانم دایون، لطفاً بایستین کنار. ما حکم داریم.

دایون سعی کرد خونسرد باشه ولی صورتش رنگ باخت. این بار پلیس‌ها بدون مکث رفتن سراغ زیرزمین.

در رو باز کردن... ات اونجا بود. هنوز زنده. اما ضعیف، خسته، خونی. تا چراغ قوه روی صورتش افتاد، چشم‌هاشو بست و لب زد:

ات: واقعیه... یا بازم خوابمه؟

پلیس ۱ (با صدا لرزون): زودتر آمبولانس خبر بدید! یکیو پیدا کردیم...

دایون جیغ زد، سمت ات دوید ولی پلیسا جلوشو گرفتن و روی زمین کوبوندنش. ات با چشمای نیمه‌باز زمزمه کرد:

ات: بالاخره... تموم شد؟

سه روز بعد – بیمارستان – بخش روانی خصوصی

ات توی تخت سفید دراز کشیده بود. دست‌هاش باندپیچی شده بودن. چند پلیس بیرون در اتاق بودن. هنوز کسی جز مأمورین و پزشک‌ها از زنده بودن ات خبر نداشت. پلیس‌ها نمی‌خواستن قبل از بررسی کامل پرونده، چیز زیادی فاش بشه.

پزشک: وضع جسمیش بهتره، ولی روانش خیلی آسیب دیده. فعلاً نباید استرس داشته باشه.

همون روز – سئول – کمپانی BTS

منیجر (با تلفن): بله؟ چی گفتین؟
صدای پشت خط: چیزی پیدا شده... ممکنه ات زنده باشه.

منیجر (خشک): چی؟...
مدیر: مشکلی پیش اومده؟
منیجر (با ترس): باید بریم. سریع. ولی هیچی به بچه‌ها نگید... هنوز خیلی زوده.

مدیر: باشه. بذار اول مطمئن بشیم.
دیدگاه ها (۰)

بیمارستان – بخش مراقبت ویژهات هنوز هوشیار نیست. دکترها با دی...

ات آهسته پلک می‌زنه. نور سفید بالای سرش مثل یه کابوس بی‌پایا...

پلیس ۲: اونجا چیه؟ چرا درشو بستین؟دایون (با لبخند مصنوعی): ا...

دایون اخبار رو از Tv تماشا میکرد عصبی اومد داخل اتاقی که ات ...

دوست پسر مافیایی

پارت۱۰جیمین: منم فقط به سوا گفتم اما جوابی نداد و رفت(تلفن ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط