وقتی برای اولین بار همو دیدید
وقتی برای اولین بار همو دیدید
part2
ات ویو"
همینجور که داشتم با این پسر جذاب صحبت میکردم و ازم سوال میپرسید اتوبوس مدنظرم رسید
ات:ببخشید اما من باید برم عجله دارم
داشتم میرفتم که دستمو گرفت
ات:ببخشید ولی من از اینکه با غریبه ها ارتباط فیزیکی داشته باشم بدم میاد معذرت میخوام
بعد از این حرفم دستمو ول کرد
هیونجین:ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم...میخواستم بگم میشه قبل اینکه بری شمارهتو بدی؟
ات:او خب آ..آره اره حتما....من دیگه باید برم کار دارم واقعا معذرت میخوام
هیونجین:اشکالی نداره برو
سوار اتوبوس شدم اون اون داشت....برام دست تکون میداد؟*شوک*
چند ثانیه بعد ازینکه اتوبوس راه افتاد گوشیم زنگ خورد...
ات:ناشناسه...الو؟بفرمایید؟
...:آ خب منم اوپات که الان شمارهت رو گرفت*خنده*یادم اومد که من شمارهمو ندادم پس زنگ زدم زخیرهش کن...واینکه من اسمتو نپرسیدم..اسمت چیه؟
ات:خب من پارک ات هستم
هیونجین :منم هوانگ هیونجینم هیونجین صدام کنو انقد رسمی حرف نزن
ات:چشم...یعنی باشه
هیونجین:آفرین میگم ات فرد وقت داری بریم کافه؟
راستش من برای یک هفته قراره برم کشورم و چندساعت دیگه راه میوفتم نمیتونم ببخشید
هیونجین:او خب اروپایی هستی؟خیلی شبیهشونی
ات:*خنده*نه من ایرانیم یه کشور تو همین آسیاست
هیونجین:آها که اینطور بههرحال میتونم هفته بعد ببینمت پس؟
ات:باشه وقتی اومدم بهت زنگ میزنم و میگم...
هیونجین:خوبه پس امیدوارم که ببینمت...منو یادت نره ها..
ات:نه نترس تورو یادم نمیره*خنده*
هیونجین:میتونم بیام فرودگاه؟
ات:نه نیازی نیست!
هیونجین:پس میام
ات:باشه هرجور راحتی
هیونجین:خب...ساعت چنده پروازت؟
ات:ساعت ۱۰ خیلی دیره اگه میشه نیا
هیونجین:دوست دارم بدرهقت کنم
ات:باشه پس خدافظظ
هیونجین:خدافظ کوچولو
اون اون الان بهم لقب داد؟....
.
.
این بود شروع عشق دو فرد از دو کشور مختلف...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید بد شده...
part2
ات ویو"
همینجور که داشتم با این پسر جذاب صحبت میکردم و ازم سوال میپرسید اتوبوس مدنظرم رسید
ات:ببخشید اما من باید برم عجله دارم
داشتم میرفتم که دستمو گرفت
ات:ببخشید ولی من از اینکه با غریبه ها ارتباط فیزیکی داشته باشم بدم میاد معذرت میخوام
بعد از این حرفم دستمو ول کرد
هیونجین:ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم...میخواستم بگم میشه قبل اینکه بری شمارهتو بدی؟
ات:او خب آ..آره اره حتما....من دیگه باید برم کار دارم واقعا معذرت میخوام
هیونجین:اشکالی نداره برو
سوار اتوبوس شدم اون اون داشت....برام دست تکون میداد؟*شوک*
چند ثانیه بعد ازینکه اتوبوس راه افتاد گوشیم زنگ خورد...
ات:ناشناسه...الو؟بفرمایید؟
...:آ خب منم اوپات که الان شمارهت رو گرفت*خنده*یادم اومد که من شمارهمو ندادم پس زنگ زدم زخیرهش کن...واینکه من اسمتو نپرسیدم..اسمت چیه؟
ات:خب من پارک ات هستم
هیونجین :منم هوانگ هیونجینم هیونجین صدام کنو انقد رسمی حرف نزن
ات:چشم...یعنی باشه
هیونجین:آفرین میگم ات فرد وقت داری بریم کافه؟
راستش من برای یک هفته قراره برم کشورم و چندساعت دیگه راه میوفتم نمیتونم ببخشید
هیونجین:او خب اروپایی هستی؟خیلی شبیهشونی
ات:*خنده*نه من ایرانیم یه کشور تو همین آسیاست
هیونجین:آها که اینطور بههرحال میتونم هفته بعد ببینمت پس؟
ات:باشه وقتی اومدم بهت زنگ میزنم و میگم...
هیونجین:خوبه پس امیدوارم که ببینمت...منو یادت نره ها..
ات:نه نترس تورو یادم نمیره*خنده*
هیونجین:میتونم بیام فرودگاه؟
ات:نه نیازی نیست!
هیونجین:پس میام
ات:باشه هرجور راحتی
هیونجین:خب...ساعت چنده پروازت؟
ات:ساعت ۱۰ خیلی دیره اگه میشه نیا
هیونجین:دوست دارم بدرهقت کنم
ات:باشه پس خدافظظ
هیونجین:خدافظ کوچولو
اون اون الان بهم لقب داد؟....
.
.
این بود شروع عشق دو فرد از دو کشور مختلف...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید بد شده...
- ۴.۷k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط