لب به احساس زدم مست شدم فهمیدم

.
.
لب به احساس زدم ، مست شدم ،فهمیدم

شاعران مست ترین طایفه ی هشیارند

بی خود از حال شدن گرچه گناه است ولی...

شاعری جرم قشنگیست اگر بگذارند...
دیدگاه ها (۳)

هی شعر نگو، لفظ نیا، حرف نزن مَردگاهی بغلم کن ، بغلم کن ، بغ...

یه روز یکی بهم گفت هیچوقت بعد از ساعت 2 شب تصمیم نگیر، فقط ب...

رسیده ام اما ؛مثل سیبی به وقت افتادن ! ...

یکیچوب لای چرخ زمین بگذارد، داریم تمام می‌شویمرضا کاظمی

همه با یار خوش و من به غم یار خوشمسخت کاری است ولی من به همی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط