برای تو و خویش

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغ‌ها و نشانه‌ها را
در ظلماتمان ببیند.
گوشی،
که صداها و شناسه‌ها را
در بیهوشی‌مان بشنود.
برای تو و خویش
روحی،
که این‌همه را در خود گیرد
و بپذیرد.
و زبانی،
که در صداقتِ خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن‌چیزها
که در بندمان کشیده‌است،
سخن بگوییم.

#مارگوت_بيكل

@foroogh_shamloo
دیدگاه ها (۴)

رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرمدر لابلای دامن شبرنگ زندگ...

و اما نیمه شبی من خواهم رفت!از دنیایی که مال من نیستاز زمینی...

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩﮐﺎﺵ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼﺩﺭ ﮔﻨﺠﻪ...

آنی بود،  درها وا شده بود برگی نه، شاخی نه، باغ فنا شده بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط