مجنون تر از من

♱ مجنـــــون تــــر از مــــن ♱

_ قسمت یازدهم -- عشق یا منطق ؟ _

تقریباً ۲۰ دقیقه ای به رسیدنشان طول کشید.
کارا سرش را به پنجره تکیه داد و به بیرون زل زد... دیگر خودش هم قبول کرده بود عاشق شده ... از این تپش قلب بالا و حس خوبش ... عاشق شدن واقعا حس خاصی بود. مخصوصاً وقتی نمی‌دانی عشق دوطرفه ست یا خیر...
کارا انقدری درگیر جئون شده بود که به کل ماموریت اصلی را فراموش کرد... او برای بدست اوردن چندین تن طلا اینجا بود... اما انگار ... عشق را بدست آورد.
زیر چشمی به رئیسش چشم دوخت... حتی نیمرخ او هم خاص بود.
انگار که ناگهان کنترل بدنش را ازدست دهد پرسید:

_ « قربان ، تابه حال عاشق شدین؟ »

یک لحظه انگار بهش برق متصل کردند... نه تنها از سوالش بلکه از زندگی کردن پشیمان شد.
جونگکوک سرش را چرخاند سوالی اما خنثی نگاهش کرد... کارا ویرایش کرد:

_ « ب.. ببخشید منظورم چیز دیگه بود ببخشید ...»

_ « منظورت اینه ازم خوشت میاد؟ »

کارا از جا پرید و گفت:

_ « معلومه که نهههههه! »

_ « خودت گفتی منظورت چیز دیگست ... دیگه این سوالو بچه ۱۰ ساله هم می‌دونه چه نیتی داره! »

کارا انکار کرد و ادامه داد:

_ « نخیر ، همیشه چنین منظوری رو نمیرسونه »


پارت بعدی رو فردا میزارممم ، ببخشید دیر میشه ، لطفا درک کنین ، درسام به شددت زیاد شدن 🤕
دیدگاه ها (۵)

سلام علیکممممم

♱ مجنـــــون تــــر از مــــن ♱ _ قسمت دهم -- نباید عاشقش‌ ب...

♱ مجنـــــون تــــر از مــــن ♱ _ قسمت نهم -- نباید عاشقش‌ ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط