ی قفل زدم برد و

▫️یڪ قفل زدم بردݪ و
پیمـانہ شڪسـتم
ساقے نظر انداخٺ
به میخانہ نشستم
برچشم زدم طعنـہ
ڪه این بار نبـازے
زان مستے چشمش
دݪ دیوانہ شڪستم


#حضـرٺ‌مولانا
دیدگاه ها (۰)

و گاهی عشقیعنی رفتن از کنار آدمیکه دوستش داریوقتی که میدانی ...

صبح های با تو نفس در من جان می گیردو به غیرت چشمهایتعشق بر ل...

مرا در آغوشت بگیرآنقدر عاشقانه که وابسته ات شومجوری که جز آغ...

باز کن در را برایت شعر ناب آورده ام یک غزل شیرین تر از شهد ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط