نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت

💔💔
نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم، مرهم می فروخت

زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت

زندگی- این تاجر طماع ناخن خشک پیر-
مرگ را همچون شراب ناب، کم کم می فروخت

در تمام سال های رفته بر ما، روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت

من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
دیدگاه ها (۰)

💔💔" :)آخرشم بزرگ شدیم و هیچی یادمون نرف: "

💔💔مهربون که باشیحاضری خودت اذیت بشیولی بقیه ناراحت نشنهمیشه ...

💔💔تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ستاز غیرتمان بود، نوشتند حس...

💔💔دل و جانم شده دیوانه ی قلبی چون سنگمی شود لحظه به لحظه به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط