عشق حاضر جواب منp66

بی احساس حداقل یه لحظه نوازشش کن!‬
‫جیمین یه نگاه به من کرد و بعد به یوری و اروم با دستش صورت یوریو نوازش کرد!‬
‫نمیدونم چی شد که یوری خودشو انداخت تو بغل جیمین! ای کوچولو ی شیطون!‬
‫به چه جرعتی میری تو بغل بی اف من!‬
‫یوری همچین میکرد که انگار صد و بیست ساله جیمین میشناسه! هی میخندیدو با موهای جیمین ‫بازی میکرد! نا گفته نمونه دوستان به این جیمینم بد فورم بابا شدن میومد!‬
‫- آیو؟‬
‫بهش نگاه کردم.‬
‫- شخصیتش مثل خودته!‬
‫یه لحظه خوشحال شدم که گفت:‬
‫- مثل خودت کوچولو و پرروا!‬
‫اروم کوبیدم به بازوش و گفتم:‬
‫- خیلی بدی!‬
‫همون موقعه یوری محکم با دستای کوچولوش زد تو مالجه جیمین شی
‫جیمین دستشو گرفتو گفت:‬
‫- چی کار میکنی وروجک‬
‫بزن یوری جونم بزن تو سرش! جوری بزن نتونه دیگه بلند شه!‬
بزن جای من که انگاری زور تو از من بیشتره!‬
‫- بیا ببرش پیشه مامان باباش تا منو کچل نکرده!‬
‫یوریو ازش گرفتمو به سمت میز مامان باباش رفتم! عجب بچه پررو یی بودا همش داشت به‬ ‫جیمین نگاه میکرد!‬
‫- بفرمایید اینم یوری خانومه گوگولی مگولی! ممنون که بهم دادینش!‬
‫خانومه - خواهش میکنم اذیتتون که نکرد!‬
‫میخواستم بگم نزدیک بود بی افمو از چنگم در بیاره! کم مونده بود جمن شیمو کچل کنه از بس موهاشو‬ ‫کشید!‬
‫- نه دختر خوبیه مامانش! بازم ممنون!‬
‫داشتم میرفتم که یه دفعه خانومه صدام زد برگشتمو گفتم:‬
‫- جانم؟‬
دیدگاه ها (۰)

عشق حاضر جواب منp67

عشق حاضر جواب منp68

عشق حاضر جواب منp65

عشق حاضر جواب منp64

بعد دیدن این دیگه اشک ندارم...💔

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط