دلتنگموباهیچکسممیلسخننیستکسدرهمهآفاقبهدلتنگی

#دلتنگم_و_با_هیچکسم_میل_سخن_نیست_کس_در_همه_آفاق_به_دلتنگی_من_نیست...
.
----------☆🌹 ☆----------

یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی 
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟

نگاهم می کنی 
و چشم هایت چقدر خسته اند ! 
انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند –


نگاه می کنی به من  
برفی که بر موهایم باریده 
راه تمام آشنایی ها را بسته است 
انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند
که نوازشی را یادت بیاورند
و تمام این سال ها
آنقدر میان خطوط موازی دفترم 
دست به عصا راه رفته ام
که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست 

نگاه می کنی به خودت  
که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای 
و لرزش لب هایش را انکار می کنی 
میان سطرهایش راه می روی 
و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار می کنی 


واژه ها 
دوباره برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند
و این شعر 

برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد .
دیدگاه ها (۳)

مرا ببخشکه در تنهایی برایت شعر می نویسمکنارت که باشمعطرت کلم...

خوابم نمی برد ...ﺑِﻪ ﻫَﻤـﻪ ﭼﯿﺰ ﻓِﮑﺮ ﮐَـﺮﺩﻩﺍَﻡ...بیشتر به  تو...

گاهی برای اوچیزهایی می نویسیبعد پاک می کنیپاک می کنیاو هیچ ی...

#حالا_دیگریک خط در میان گریه می‌کنم..حالا دیگرشانه‌هایم صبور...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط