خب تابلو بود دیگه

#۱۲۲
خب تابلو بود دیگه
یه مرد مسن بود بهش میخورد 50 سالش باشه
_ چیکار میتونم بکنم برات دخترم؟
_ میشه تنها صحبت کنیم؟
دکتر محمدی با اخم نگاهم کرد و از اتاق بیرون رفت
_ میشنوم دخترم
نمیدونستم چجوری بگم
_ آقای دکتر میشه به همراهای من بگید من باید تحت درمان قرار بگیرم
ینی بیمارستان بستری بشم؟
_ اون وقت چرا؟
_ ببینید دکتر االن وقت نیست براتون توضیح بدم ولی همسر من یه بیمار روانیه واقعا! من میخوام ازش جدا بشم تا
زمان طالقم تو تیمارستانی آسایشگاهی تحت درمان باشم چون ایندفعه که برگردم به اون خونه باور کنید جنازم میاد
بیرون ازش
بلند شد ایستاد
_ میتونی بری خونه
دیدگاه ها (۱)

#۱۲۳آقای دکتر خواهش میکنم بابای من به طرف من نیست خواهش میکن...

#۱۲۴بابا آهسته تر گفت _ نه از نظر جسمانی واسه روحیه اش مامان...

۱۲۱دست بابا رو گرفت و بلندش کرد _ بریم بیرون تنها باشه با خ...

#۱۲۰در باز شد و امیر اومد داخل _ عه بیدار شدی عزیزم؟ من واق...

ادامه پارت ۷

p¹//فلش بک چندسال قبل//" ات + یونگی _ "+ مامانننننن م: هوم+...

طُلـــوعِ طَلـــآیـیچندشآتی jkP.1وقت بیدار شدن بودندیگه وقت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط