کاش یکی باشد

کاش یکی باشد
مهربان و ساده
بی کینه و نترس
بیاید و بخواهد که بماند
و چشمهایش همیشه برای خوب دیدن ها باز و برای بدی ها بسته باشند,
یکی باشد که از دل گذشته باشد,
و جان بدهد برایِ بودنش کنارِ این حجمِ عظیمِ علاقه هایِ از تهِ دل,
ولی آن قسمتِ مغزش که فرمان رفتن را میدهد
که هوسِ نماندن را در دل و جانش ریشه میدَواند
مُختلُ از کار افتاده باشد,
کسی که هیچوقت رفتن را بلد نباشد
حتی راه و رسمِ همه ی بی مهری ها را هم,
و هیچوقتِ فکرِ رفتنش و تنها بودنِ دوباره,
چاقو بَر شاهرگِ همه یِ خیال هایِ قشنگ نگذارند,
و از بُن و ریشه خونِ روحِ آدم را نخشکاند...
کسی که درست در وسطِ عشق بازی ها ترسِ از دست دادنش روحَت را از کالبُدت جدا نکند...
و فکر کردن به او در این شلوغی هایِ روزگارانت,
همه ات را آرام کند و امنیتَش تکیه گاهت باشد,
و همه ی افتخارش دوست داشتن باشد و بَس...
دیدگاه ها (۱)

و چشمانش افتابی است که هر صبح ،طلوع میکند در جان من ..

برای خود زندگی کنیم نه برای نمایش دادن آن به دیگران

باید یاد بگیرم مادامی که از عشق کسی مطمئن نشده ام، با او خاط...

ببینیم هم رابشنویم هم راتنهایی دارد خفه مان می کند!

yek tarafe part : 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط