آیینهای به دست تو دادم که بنگری

آیینه‌ای به دست تو دادم که بنگری
خود را در این جهان پر از حیرت و هراس

دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس
دیدگاه ها (۲)

باید خیانت ڪنے............!!.......... تا دیوونه ات باشن...!...

به کلاغــــها بگویید :قصه ی مناینجاتمام شد ،یکی ..بـود و نـب...

جام را بوسه زنان توبه شکستم امشبمژده ای باده کشان ! مژده که ...

"زن است دیگر جوری "عاشق" می شود که حس می کنیهیچگاه از کنارت ...

دیر آمدی پاییز من، باران و بادت دیر شد، برگ و خزانت دیر شد.....

⁨شاید پشیمانت کند غم روزی از این عشق‎پروانه‌ام پر وا نکن می‌...

اونایی که حق مردم رو میخورید یک روزی بد جوری پس میدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط