چو محو عشق شدی رهنما چه میجویی

چو محو عشق شدی رهنما چه می‌جویی

به بحر غوطه زدی ناخدا چه می‌جویی

متاع خانه آیینه حیرت است اینجا

تو دیگر از دل بیمدعا چه می‌جویی

عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد

توگرنه‌کوردلی از عصا چه می‌جویی
دیدگاه ها (۱)

دراین دنیـاےبےاحساستـومـرزبـاورم بـودےغـزل بـودم به چشمانـت ...

بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگینمن اینجا بس...

ڪاش میدانستـیڪه ﺷﺎﺩے ﺍﺕدنیـاے مـن ﺍﺳـﺖ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫـﺖﻭﯾﺮﺍﻧـﯽ ﻟﺤﻈـ...

خلق دلسنگ ‌اند و من آیینه با خود می‌برمبشکنیدم دوستان دشنامِ...

صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو یا دل از ماندن تو سیر شود بع...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط