ساعت هاست برایت شعر می خوانم

ساعت هاست برایت شعر می خوانم
و تو لبخند می زنی ...
این قصه
هر شب تکرار می شود
یادت باشد خیالت را
هیچ وقت نمی توانی
پس بگیری از من

#
دیدگاه ها (۷)

بوے فراموشے گرفتہ ام ...رنگ تنهــایے...دلشڪستگے ...بغض و خام...

میخوانمت... به طعم بوسه های باران بر حریر آبی عشق و نقش میزن...

لبخند که میزنیسیبِ گونه‌اتعجب خوردنی می‌شود...خودت نمی‌دانی ...

کهنه فروشی داد میزد،،،چراغ قوه میخرم،،اسباب شکسته میخرم،، بی...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

وقت خواب پروانه هاستدیر زمانی سترودها ایستاده اندبادها نمی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط