گفت اما تو قلب رئوفی داشتی

گفت: اما تو قلب رئوفی داشتی!
چه‌ بر سر قلبت آمده‌ که این‌طور سنگ شده است؟

گفتم:
"‏دیگر از قلبم سراغ مگیر، زیرا که درندگان پاره پاره‌اش کردند."
دیدگاه ها (۱)

همون لحظه که تو مشغول فراموش کردنشی،اون تازه یادش میوفته کهچ...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

ادامه .... نفسش رو بیرون داد و به زور گفت جیمین : میشه لباس ...

تا ابد در شعرهایم بوی باران میدهی وصف آن دلدادگی در جمع یارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط