رمان رویای من

رمان رویای من

پارت ۶۹

ارسلان، رسیدم خونه رفتم میوه خریدم اومدم خونه رفتم حموم بعد از ۲۰ دقیقه‌ اومدم بیرون جلوی آینه بودم داشتم موهامو سشوار میکشیدم که زنگ گوشیم خورد الو

دیانا، الو

ارسلان، سلام دیانا خوبی

دیانا، سلام قربونت تو خوبی من پایینم

ارسلان، الان میام پایین

دیانا، چرا نمیخواد

ارسلان، بابا بیام ریموت و بیارم برات ماشین و بزاری تو پارکینگ

دیانا، نه مهم نیست میزارم بیرون

ارسلان، لجبازی در نیار الان میام پایین

دیانا، اوکی

ارسلان، همین که قطع کردم بابا زنگ زد جانم بابا

بابا، پسرم من نیم ساعت دیگه میرسم

ارسلان، قدمت رو چشم

بابا،میبینمت پسرم


رمان رویای من

پارت ۷۰

ارسلان، اوکی بابا فعلا سریع دویدم از پله ها رفتم پایین در پارکینگ و زدم دیانا ماشین و آورد تو

دیانا، از ماشین پیاده شدم سلام خوبی

ارسلان، عالیم چون قرار بابام بعد از مدت های طولانی ببینم تو چطوری

دیانا، افسوس خوردم به اینکه پدر ندارم

ارسلان، فهمیدم دوباره یاد پدرش افتاد سریع گفتم بابام زنگ زد گفت نیم ساعت دیگه میرسه

دیانا، خوب این که خیلی بده

ارسلان، چرا

دیانا، بدو بریم بالا بهت میگم چرا

ارسلان، برو در خونه و باز کردم

دیانا، خوب ببین خونه کثیفه

ارسلان، تو این مگی کثیف

دیانا، آره خو ....
دیدگاه ها (۳)

رمان رویای من پارت ۷۱دیانا، آره خو..... چقدر تمیزه اصلا انظا...

یوتوب دیانا☺️

یوتوب قدیمی اردیا 💫❤️😢🥺💔#به_امید_بازگشت_اردیا🥺

رمان رویای من پارت ۶۸ارسلان، دیانا ام چیزه دیانا، من برم خون...

رمان بغلی من پارت ۵۳دیانا: این چه حرفیه مشکلی نیستارسلان :آر...

رمان بغلی من پارت ۶۱ارسلان:شرمنده دیانا: سری تکون دادم و به ...

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط