شراب سرخ پارت
شراب سرخ پارت ۱۳۳
#red_wine #red_wine🍷
اخمی روی پیشانیم جا خوش کرد:از چی خوشش نیومد دقیقا؟ از اینکه ا.ت نامزد منه خوشش نیومد یا از خود ا.ت خوشش نیومد؟
جیمین اینسری بجای نامجون گفت: بزار بریم سر اصل مطلب اینطوری راحتره..
نامجون تنهای به جیمین زد و توقفاش کرد: نه ! صد بار بهت گفتم وقتی میخوای یک حرفی رو بزنی اول مقدمه چینی کن بعد بزن..
دستام قفل هم کردم و روی میز گذاشتم.
گره ابروهایم کور تر شد ..
من مردی نبودم که بچه باشه و نیاز داشته باشه بزرگترش برای زندگی مشترک و آیندهاش تصمیم بگیره.
و همه تصمیمات سخت و دشوار زندگیشو خودش به تنهایی گرفته ..و نیاز به بزرگتر و راهنمایی یا هر چی که اونا اسمش میزارن نداشتم.
+چی گفتی؟
نامجون: مادره دیگه... واست یک دختر انتخاب کرده که باهاش ازدواج کنی!
ابرویی بالا انداختم و با کلافگی گوشه ابرو ام را ماساژ دادم..
زیاد از سوالی که میخواستم بپرسم مطمئن نبودم ، اما اگر هم نمیپرسیدم مطمئن بودم تا اخر شب خودخوری میکنم..
منظورم از ماجرای عروس انتخابی مادرم بود..
هر دو نفرشون با تردید بهم چشم دوختن..
جیمین: بنظرم این بحثو بزاریم برای یک موقع دیگه ..
نامجون هم همراهیاش کرد و گفت: اره..اره تهیونگ تازه از بیمارستان مرخص شده باید استراحت کنه.
بخاطر طفره رفتن شون و جوابهای سربالایی که میدادن به اندازه کافی روی اعصاب داغونم خط انداخته بودند.
دیگه کافی بود...
#red_wine #red_wine🍷
اخمی روی پیشانیم جا خوش کرد:از چی خوشش نیومد دقیقا؟ از اینکه ا.ت نامزد منه خوشش نیومد یا از خود ا.ت خوشش نیومد؟
جیمین اینسری بجای نامجون گفت: بزار بریم سر اصل مطلب اینطوری راحتره..
نامجون تنهای به جیمین زد و توقفاش کرد: نه ! صد بار بهت گفتم وقتی میخوای یک حرفی رو بزنی اول مقدمه چینی کن بعد بزن..
دستام قفل هم کردم و روی میز گذاشتم.
گره ابروهایم کور تر شد ..
من مردی نبودم که بچه باشه و نیاز داشته باشه بزرگترش برای زندگی مشترک و آیندهاش تصمیم بگیره.
و همه تصمیمات سخت و دشوار زندگیشو خودش به تنهایی گرفته ..و نیاز به بزرگتر و راهنمایی یا هر چی که اونا اسمش میزارن نداشتم.
+چی گفتی؟
نامجون: مادره دیگه... واست یک دختر انتخاب کرده که باهاش ازدواج کنی!
ابرویی بالا انداختم و با کلافگی گوشه ابرو ام را ماساژ دادم..
زیاد از سوالی که میخواستم بپرسم مطمئن نبودم ، اما اگر هم نمیپرسیدم مطمئن بودم تا اخر شب خودخوری میکنم..
منظورم از ماجرای عروس انتخابی مادرم بود..
هر دو نفرشون با تردید بهم چشم دوختن..
جیمین: بنظرم این بحثو بزاریم برای یک موقع دیگه ..
نامجون هم همراهیاش کرد و گفت: اره..اره تهیونگ تازه از بیمارستان مرخص شده باید استراحت کنه.
بخاطر طفره رفتن شون و جوابهای سربالایی که میدادن به اندازه کافی روی اعصاب داغونم خط انداخته بودند.
دیگه کافی بود...
- ۷.۱k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط