از گریه ام در خانه ای در حال ویرانی

از گریه ام در خانه ای در حال ویرانی
از چیزهایی که نمی گویم... که می دانی...

شهریور است و شهر ما عمری ست پاییز است
چیزی نمی گویم که می دانی دلم چیز است

این روزها... این روزها بدجور بی رحمند
این هیچ کس هایی که دردت را نمی فهمند ..
دیدگاه ها (۸)

😌

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط