دیشب کوله ای برداشتم پر کردم

دیشب کوله ای برداشتم پر کردم
از تمام دلتنگی هام ،تمام نبودن هات
تمام کلافگی هام، تمام دوست نداشتن هات
تمام آشفتگی هام تمام خستگی هام
قدم زدم
قدم زدم با تمام سنگینی کوله ای که روی دلم بود
قدم هایی که ردپای بغض داشت
قدم هایی که بغض هایش رو بر پیاده رو باریدن
سنگینی کوله پاهایم رو هم مثل دلم خسته کرده بود
خسته بودن ولی نمی خواستن چیزی بگن
باید برمیداشتم این سنگینی رو از دلم
میخواستم رها بشم از تمام این سنگینی
کوله را باز کردم بوی مرگ میداد
مرگ تک تک خاطرات،دلتنگی هام و خستگی هام
من دیشب تمام تو رو زنده زنده خاک کردم
خاک کردم زیر قدم هایی که برداشتم
خاک کردم کنار تمام بدی های روزگار، کنارتمام نامردی های روزگار
کنار تمام دوست داشتن های بی اعتبار، کنار تمام عشق های دروغین
رها شدم از تمام خیال هایی که هرشب من رو از دنیای خودم جدا میکرد
خیال هایی که شبیه کابوس بودن
کابوس دست هایی که سرد بودن
کابوس باورهایی که اشتباه بودن
رهاشدم رها
از کوله ای که هرشب سنگینش تنها روی دل بود
دیدگاه ها (۲۲)

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدمخودم را زدم به فراموشیاما...

این روز ها شده ام شبیه ادمی که انگار اصلا نمیشناسمش ... اخلا...

سلام صبحتان سرشار از مهربانیان شالله امروز پرازخیروبرکتدلتون...

همه زخمها یک روز خوب می‌‌شوند...بعضی ها زودتر،بی‌ دردتر،بی‌ ...

رمان بغلی من پارت ۸۴رسلان: تک خنده ای کردم و خدافظی کردیم گو...

بین زمین و آسمون مونده دلم من منتظرم یکی ازت خبر بیارهیه عمر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط