پروانهی شعلهی جفایت بودم

پروانه‌ی شعله‌‌ی جفایت بودم

چون سایه همیشه در قفایت بود

سوگند، به راز، آبی چشمانت

دلخوش به نگاه با صفایت بودم

دیدگاه ها (۱)

اینـــــبارڪه ڪسی اومدنمـــیگم بروحتی نمیگم ڪسی دیــگررومیخو...

دل کہ بعد از دیدنت دیگر بہ جایش بند نیستعقل هم با دیدن چشم ت...

وقتی سگی ناراحتی صاحبش را می بیند در بدنش هورمون اکسی توسین ...

عشق یعنی تاسحربی خواب شدنعشق یعنی مثل شمعی اب شدنعشق یعنی ذر...

یه چیزی رو خیلی خوب فهمیدم اینکه همیشه گوشه ی قلبم بودی وقتی...

پارت 14

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط