پارت

پارت⁶

پرش به مهمونی
کل سالنو صدای مهمونا پر کرده بودن هر کدوم از خدمتکارا یه کاری انجام می‌دادند
ارباب جئون هم داشت با چند نفر قمار می‌کرد...... اجوما ات رو صدا زد

اجوما:ات دخترم برو این نوشیدنی هارو برای ارباب و دوستاش ببر
ات:بله اجوما

ات سینیه نوشیدنی هارو برداشت و رفت پیش ارباب

ات:بفرمایید
کوک:بزار براشون
ات:بله
ات نوشیدنی هارو براشون گذاشت داشت که میرفت
مرده:جئون سر این خدمتکاره شرط میبندم
ات سر جاش وایساد و به مرده نگاه کرد

کوک:نوچ....سر کسایی که تو عمارتم کار میکنن شرط نمی‌نمیبندم
مرده:نه دیگه قرار بود سر هرچیزی که دوست دارم شرط ببندم
کوک: نه[عربده]

که توجه تمام سالن بهشون جلب شد
مرده دست ات رو کشید و چاقویی که تو جیب شلوارش بود برداشت و زید گردن ات گذاشت

ات:آقا تروخدا ولم کنید[اشک ریختن]
مرده رو به جونگکوک گفت

مرده:یا خونش میریزه یا سرش شرط میبندی
ات:ارباب تروخدا کمکم کنید[گریه]
کوک:باشه سرش شرط میبندم حالا اگه من بردم در عوضش ......
مرده:چی
کوک:قلبتو میخوام[ادمینتون ذهن ج.نایی داره]
کل افراد تو مهمونی:چی
کوک:قبول اگه نه شرط نمیبندم
مرده:اوکی[ببخشیدکی این گاو رو راه داده به مهمونی😂]

شروع قمار
______________________________
خب دوزتان من از بیرون اومدم خیلی خسته بودم خوابم گرفت و تا نیم ساعت پیش از خواب بلند شدم
بعد دیگه فیک رو گذاشتم
ساعت ²یا³هم پارت دیگه‌ی شاید بزارم😂
دیدگاه ها (۵۷)

بچه ها خیلی خیلی ببخشید دیشب تا خواستم فیک رو بزارم مامانم گ...

پارت⁸کوک ویو اعصابم به شدت خورد بود نه برای اینکه روی ات دست...

پارت⁵اجوما:جنی بیا برا ارباب اینارو ببر تا دستاشو بشوره جنی:...

https://harfeto.timefriend.net/16928774622098گایززززز پرش کن...

رمان ( عمارت ارباب )

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط