نحس
Part 27
در خونه باز شد و قامت هفت مرد خوش هیکل جلوی در ظاهر شد قطعا اگه کسی اونجا بود تا الان مرده فرض میشد
_ خب
جونگکوک روی مبل نشست و سوییچ ماشینش رو اون ور انداخت
_ منیجر جانگ چی نوشته ؟
:بزار ببینمممم
نامی گوشیش رو باز کرد و قسمت massage رو فشرد
پیام رو خوند
:آآآآآ نوشته که فردا میخوایم بریم خونه کسی خوب تیپ بزنید وگرنه پوستتون رو میکنم لوکیشن میفرستم بدون بادیگارد میرید پس مراقب خودتون باشید
_ درمورد این اتفاق چیزی نگفته ؟
: نه ولی پیامش برا نیم ساعت پیشه پس مطمئنن خبر داره
_عجیبه
× اینکه در اون مورد چیزی نگفته ؟
_ نه برعکس
_ مارو داره میفرسته خونه کسی و خیلی اطمینان داره بهش تا اونجایی که یادمه یک بار نذاشته بدون راننده یا بادیگارد جایی بریم
: راستی یه پیام دیگه هم پایینشه
< خب بخون
: نوشته که از فامیل های نزدیک جونگکوکه پس راحت باشین ولی تیپ خوبی بزنین
_کی هست که از فامیلای نزدیک منه؟
: نوشته عموت
_کدوم؟
: کیم هان سو
_ آآآ، فهمیدم
> حالا چرا انقدر رو تیپمون حساسه؟
# چه بدونیم ما؟
_ ولش کنین بشینین یچیزی براتون بیارم بعد بریم بخوابیم
× عههه جونگکوک شی واقعا میخوای همچین روزی که برای بار دوم یا سوم اومدیم خونت با خواب بگذرونیم بیخیال باید خوش بگذرونیم
< اره موافقم
> منم
% منم که همیشه پایم
:اوکیه
# بریم تو کارش
% جونگکوک شیییی الکل هات کوووووو
% یدونه از بهتریناشو بیار
جونگکوک خنده ی خرگوشی کرد و لب زد
_ چشمممممم
همه خوابیدن فردا صبح شده بود جونگکوک و جی هوپ زودتر از همه بیدار شدن بعد از کلی دعوا و تعارف که کی صبحونه رو درست کنه تصمیم گرفتن با هم درست کنن
_ولی من هنوز راضی نیستما اینجا خونه ی منه منم میزبانتونم
× جونگکوک بیخیال ما نزدیک 12 ساله با همیم میزبان چیه ؟ بعدشم هممون دیشب مست کردیم تنها کسایی که بلدن سوپ خماری درست کنن من و جین و جیمینیم
_ اره راست میگی باید ازت یاد بگیرم چطوری باید درست کنم
و بعد لبخند خرگوشی ای تحویل جی هوپ داد
× از دست تو
# سلام
هر دو به سمت صدا برگشتن
تهیونگ بود ولی مرتب انگار نیم ساعتی هست که پاشده
× سلام
# صبح هر دو سر اشپزمون بخیر
هر سه با هم خندیدن
کم کم که صبحونه حاظر میشد اعضا هم هی کامل تر میشدن اخرین نفری که سر میز اومد یونگی بود * طبق معمول *
_ خب دیگه بخوریم که سرم عین چی درد میکنه
همه شروع کردن و بعد از مدتی خوردن و سر حال شدن بحث دیشب دوباره باز شد
% راستی نامی
: وااای تو هم از این جونگکوک یاد گرفتی ها
جیمین خنده ای کرد و گفت
% بیخیال اون ما ساعت چند امروز باید بریم اون خونه؟
: آآآآ خوب شد گفتی ساعت 7 انگاری شام هم بهمون میدن
_واقعا ؟
: اره
_ پس من حتما حتما میام
: بخور
و نامی خندید
ادامه دارد.....
در خونه باز شد و قامت هفت مرد خوش هیکل جلوی در ظاهر شد قطعا اگه کسی اونجا بود تا الان مرده فرض میشد
_ خب
جونگکوک روی مبل نشست و سوییچ ماشینش رو اون ور انداخت
_ منیجر جانگ چی نوشته ؟
:بزار ببینمممم
نامی گوشیش رو باز کرد و قسمت massage رو فشرد
پیام رو خوند
:آآآآآ نوشته که فردا میخوایم بریم خونه کسی خوب تیپ بزنید وگرنه پوستتون رو میکنم لوکیشن میفرستم بدون بادیگارد میرید پس مراقب خودتون باشید
_ درمورد این اتفاق چیزی نگفته ؟
: نه ولی پیامش برا نیم ساعت پیشه پس مطمئنن خبر داره
_عجیبه
× اینکه در اون مورد چیزی نگفته ؟
_ نه برعکس
_ مارو داره میفرسته خونه کسی و خیلی اطمینان داره بهش تا اونجایی که یادمه یک بار نذاشته بدون راننده یا بادیگارد جایی بریم
: راستی یه پیام دیگه هم پایینشه
< خب بخون
: نوشته که از فامیل های نزدیک جونگکوکه پس راحت باشین ولی تیپ خوبی بزنین
_کی هست که از فامیلای نزدیک منه؟
: نوشته عموت
_کدوم؟
: کیم هان سو
_ آآآ، فهمیدم
> حالا چرا انقدر رو تیپمون حساسه؟
# چه بدونیم ما؟
_ ولش کنین بشینین یچیزی براتون بیارم بعد بریم بخوابیم
× عههه جونگکوک شی واقعا میخوای همچین روزی که برای بار دوم یا سوم اومدیم خونت با خواب بگذرونیم بیخیال باید خوش بگذرونیم
< اره موافقم
> منم
% منم که همیشه پایم
:اوکیه
# بریم تو کارش
% جونگکوک شیییی الکل هات کوووووو
% یدونه از بهتریناشو بیار
جونگکوک خنده ی خرگوشی کرد و لب زد
_ چشمممممم
همه خوابیدن فردا صبح شده بود جونگکوک و جی هوپ زودتر از همه بیدار شدن بعد از کلی دعوا و تعارف که کی صبحونه رو درست کنه تصمیم گرفتن با هم درست کنن
_ولی من هنوز راضی نیستما اینجا خونه ی منه منم میزبانتونم
× جونگکوک بیخیال ما نزدیک 12 ساله با همیم میزبان چیه ؟ بعدشم هممون دیشب مست کردیم تنها کسایی که بلدن سوپ خماری درست کنن من و جین و جیمینیم
_ اره راست میگی باید ازت یاد بگیرم چطوری باید درست کنم
و بعد لبخند خرگوشی ای تحویل جی هوپ داد
× از دست تو
# سلام
هر دو به سمت صدا برگشتن
تهیونگ بود ولی مرتب انگار نیم ساعتی هست که پاشده
× سلام
# صبح هر دو سر اشپزمون بخیر
هر سه با هم خندیدن
کم کم که صبحونه حاظر میشد اعضا هم هی کامل تر میشدن اخرین نفری که سر میز اومد یونگی بود * طبق معمول *
_ خب دیگه بخوریم که سرم عین چی درد میکنه
همه شروع کردن و بعد از مدتی خوردن و سر حال شدن بحث دیشب دوباره باز شد
% راستی نامی
: وااای تو هم از این جونگکوک یاد گرفتی ها
جیمین خنده ای کرد و گفت
% بیخیال اون ما ساعت چند امروز باید بریم اون خونه؟
: آآآآ خوب شد گفتی ساعت 7 انگاری شام هم بهمون میدن
_واقعا ؟
: اره
_ پس من حتما حتما میام
: بخور
و نامی خندید
ادامه دارد.....
- ۲.۴k
- ۱۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط