پارت

پارت ۱۳
*پرش زمانی به ۲ماه بعد*
ویو یوری
الان ۳ ماه از اینکه من به کره اومدم میگذره همه چی عالیه مخصوصا الانکه یه خانواده هم دارم من هرروز که میگذره دارم بیشتر پیشرفت میکنم ولی تنها مشکل اینه که کم کم توی مدرسه دارن برام قلدری میکنن البته هنوز شدت دار نشده ولی خب حق با یورا و دایسی بود صبح که از خواب بیدارشدم دیدم بله امرو روزه بدبختیم بود بلند شدم و کارامو کردم و پد گذاشتم و با دل‌درد به سمت مدرسه رفتم امروز واقعا حال و حوصله نداشتم و فقط دلم خواب میخواست که یورا و دایسی اومدن پیشم
یورا:سلام چطوری
دایسی:بنظر میاد خوب نیستی
یوری:اهوم خوب نیستم
یورا:اشکالی نداره بابا ولش کن بهش محل نده
یوری:اهوم
دایسی: هفته بعدی امتحان داریم هوفف
یوری:ولش کن بهش محل ندی و برات مهم نباشه بهتره
دایسی:واقعا چرا تو اینجوریه ها همه امتحان برات ذره ای اهمیت ندارن ولی همیشه هم نمره کامل کلاس و میگیری
یوری:خب ما اینیم دیگه
درحال حرف زدن بودن که سی جون با دار و دسته اش اومدن پیش میزه یوری(سی جون و دار و دسته اش قلدر مدرسه هستن و با هانا و دارودسته اش هم دوستن)
یوری:امم کاری داشتین
سی جون:یوری من از تو خیلی خوشم میاد نظرت چیه باهم بریم تو رابطه
یوری:میفهمی چی میگم
سی جون:اره جوابت چیه
یوری:نه من نمیخوام این‌چیزها به درسم لطمه میزنه لطفا دیگه تکرارش نکن
سی جون:اوکی
شاید سی جون به ظاهر انگاری‌براش‌مهم نیست ولی چرا خیلیم مهم بود
جی هون:سی جون واقعا قبول کردی
سی جون:شما منو نشناختید براش دارم (نیشخنده)
*پرش زمانی به تعطیلی*
................
دیدگاه ها (۰)

پارت۱۴*پرش زمانی به تعطیلی*سی جون:هانا نقشه رو که یادت نرفت...

پارت۱۵اونروز وقتی یوری داشت از مدرسه خارج میشد پسرا اومده بو...

یورا

دایسی

قلبی پر از پروانهپارت یکزنگ خورد ، رفتم پایین با وینتر (وینت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط