#ماه_بنفشم

#Maah_Banafsham

#part17

همینجوری مشغول صحبت کردن بودیم که رفیق کاشی که اسمشم نمیدونم اومد سمتمون
دقیقا پشت محشاد وایساد
=ببخشید خانوم؟؟
÷با منید؟؟
=بله
÷بفرمایید
=ببخشید میشه اسمتون زیباتون رو بگین؟؟
÷بله،محشاد هستم
=خوشبختم،منم محراب هستم
میتونم شما رو دعوت کنم به یه دور رقص؟؟(دستشو جلو محشاد دراز میکنه)
÷چی بگم
=اره یا نه
÷خب...اره
بعدشم دست پسررو گرفتم،دروغ چرا ولی خیلی ازش خوشم اومده بود..
-بیا اینم رفت
+چه زودم اوکی رو داد(با خنده)
-اره،بچمون تاحالا با پسر حرف نزده بود هل شددد(با خنده)
همینجوری داشتیم حرف میزدیم که...
دیدگاه ها (۰)

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

اینم پروف اردیا

(رمان جیمین )

پارت ۴

part¹⁰عاشق یک جاسوس شدموی آنیا*خب به هر حال هرچی که بودحوصله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط