شیرین بهانه بود

شیرین بهانه بود!

فرهاد تیشه می زد تا نشنود،

صدای مردمانی را که

در گوشش می خواندند: دوستت ندارد!



#کامران_رسول_زاده
#شعر
دیدگاه ها (۸)

عروسک قشنگ من فال می فروشهپیرهن پاره پاره ی خاکی میپوشهشبا ر...

به تاراج برده ای تمام حواسم را...می خندم تویــــــــــی...می...

مگر مى شود زندگى مرا بهم ريخته آفريده باشدخداى دانه هاى انار...

خاطراتمان دريايى از حسرتو مننهنگى کهآرامش ساحل را ترجيح مى د...

فرهاد عاشق بود که تیشه اش بیشتر از زبانش حرف میزد مردی که هر...

((گذر رودخانه)) دخترک به آرامی لبه ی دامنش را بالا گرفت و با...

“پشت بوته ها خودشو قایم کرد...از دست کی؟معلومه همون شکارچی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط