پارت
پارت ۱۷
دو تا لیوان یه دونه قوری یه ست بشقاب همراه چاقو و چنگال و قاشق با یه سبد کوچولو که همه این وسایل توش گذاشته میشد و یه زیر انداز لیا با ذوق دست میزنه و سمت چنگا میره و اون رو توی دستش میگیره .... کامل اندازه...با ذوق توی چشمهای کوک نگا میکنه کوک همه ی وسایل رو در میاره و میچینه روی زمین لیا روی زیر انداز میشینه
+خب مطمعنی میشه ازشون استفاده کرد؟
کوک در حالی که داشت به چنگالی که دندوناش به هم چسبیده بود نگاه میکرد سرش رو تکون میده
_اره فقط ... باید یکم تغییرشون بدم
بعد حرفش بلند میشه و جعبه ابزارش رو بر میداره و شروع به درست کردن وسایل میکنه و متوجه به خواب رفتن لیا بغلش نمیشه با تموم شدن کارش تمام وسایل کارو با گوش پاک کن تمیز میکنه و نفس راحتی میکشه با دیدن اینکه لیا خوابه به ارومی بلندش میکنه و میزاره روی تخت که داداشاش صداش میزنن نفس عمیقی میکشه و سمت اتاق داداشاش میره تا حکم قاضی رو ایفا کنه...
شب *
با خستگی از اتاق تهیونگ و جیمین در میام و نفس کلافه ای میکشم میام سمت اتاقم برم که در اتاق باز میشه و پاپا منو میکشونه اتاق خودش از سر کشیده شدن سریع جیغ ملایمی میزنم و بعد به پاپا که عصبانی بود نگاه میکنم
_ پاپا....چیش....
با گرفته شدن دهنم نمیتونم ادامه حرفم رو بزنم
و به پاپا نگاه میکنم
_ خیلی مشکوکی کوک....اون که کلا بدو بدو میکنی و همش تو اتاقتی...خبریه؟
اخمی میکنم که نشون بدم از حرفاش تعجب کردم که چشمهاش رو میچرخونه و دستش رو از روی دهنم برمیداره که لب میزنم
_ پاپا؟ این چه حرفیه...درگیر درسام...
_ درگیر درسی....که تو اتاق با خودت حرف میزنی؟ خانم کوچولو کیه ها؟
چشمام از تعجب کمی باز میشه اما سعی میکنم حل نشم
_ خانم کوچولو؟ کی اینو ازم شنیدی؟
_ موقعی که تو اتاقت شما میخوردی اومدم بالا بهت سر بزنم که شنیدم گفتی خانم کوچولو....
کوک نفس راحتی بابت اینکه جین در رو باز نکرده میکشه و دنبال یه دلیل میگرده
_ خب...اون اسم یه کتابه...اون موقع داشتم بلند میخوندم واسه اون شنیدی
جین......
دو تا لیوان یه دونه قوری یه ست بشقاب همراه چاقو و چنگال و قاشق با یه سبد کوچولو که همه این وسایل توش گذاشته میشد و یه زیر انداز لیا با ذوق دست میزنه و سمت چنگا میره و اون رو توی دستش میگیره .... کامل اندازه...با ذوق توی چشمهای کوک نگا میکنه کوک همه ی وسایل رو در میاره و میچینه روی زمین لیا روی زیر انداز میشینه
+خب مطمعنی میشه ازشون استفاده کرد؟
کوک در حالی که داشت به چنگالی که دندوناش به هم چسبیده بود نگاه میکرد سرش رو تکون میده
_اره فقط ... باید یکم تغییرشون بدم
بعد حرفش بلند میشه و جعبه ابزارش رو بر میداره و شروع به درست کردن وسایل میکنه و متوجه به خواب رفتن لیا بغلش نمیشه با تموم شدن کارش تمام وسایل کارو با گوش پاک کن تمیز میکنه و نفس راحتی میکشه با دیدن اینکه لیا خوابه به ارومی بلندش میکنه و میزاره روی تخت که داداشاش صداش میزنن نفس عمیقی میکشه و سمت اتاق داداشاش میره تا حکم قاضی رو ایفا کنه...
شب *
با خستگی از اتاق تهیونگ و جیمین در میام و نفس کلافه ای میکشم میام سمت اتاقم برم که در اتاق باز میشه و پاپا منو میکشونه اتاق خودش از سر کشیده شدن سریع جیغ ملایمی میزنم و بعد به پاپا که عصبانی بود نگاه میکنم
_ پاپا....چیش....
با گرفته شدن دهنم نمیتونم ادامه حرفم رو بزنم
و به پاپا نگاه میکنم
_ خیلی مشکوکی کوک....اون که کلا بدو بدو میکنی و همش تو اتاقتی...خبریه؟
اخمی میکنم که نشون بدم از حرفاش تعجب کردم که چشمهاش رو میچرخونه و دستش رو از روی دهنم برمیداره که لب میزنم
_ پاپا؟ این چه حرفیه...درگیر درسام...
_ درگیر درسی....که تو اتاق با خودت حرف میزنی؟ خانم کوچولو کیه ها؟
چشمام از تعجب کمی باز میشه اما سعی میکنم حل نشم
_ خانم کوچولو؟ کی اینو ازم شنیدی؟
_ موقعی که تو اتاقت شما میخوردی اومدم بالا بهت سر بزنم که شنیدم گفتی خانم کوچولو....
کوک نفس راحتی بابت اینکه جین در رو باز نکرده میکشه و دنبال یه دلیل میگرده
_ خب...اون اسم یه کتابه...اون موقع داشتم بلند میخوندم واسه اون شنیدی
جین......
- ۳.۱k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط