خون شیرین

خون شیرین
part:19

تهیونگ:پس نزدیک هم ایم
ا.ت:آره
تهیونگ:راستي میشه بیای کمک ام
ا.ت:برای چی
تهیونگ:وایییی فراموشی گرفتی مگه یک ساعت دیگه قرار دارممم (داد)
کوک:این صدای قشنگ ات رو از کجا آوردی
تهیونگ:از همون جایی که تو ازش بی.....
کوک:بقیه اش و دو تا پارت کنم
ا.ت:واییی بسه
تهیونگ:کوک الان تو برای چی اینجا وایسادی نکنه ما رو به چشم خون میبینی
کوک:هوففف حالا بیا کمک کن من رفتم

رفت بیرون

ا.ت:اینم چه نازی داره ها
کوک:شنیدم(داد)
ا.ت:به درک
تهیونگ:ا.ت لطفا کمکم کن اماده شم
ا.ت:خب صبر کن این کت شلواره رو بپوش و......

۳۰ دقیقه بعد

ا.ت:خب تموم شد
تهیونگ:واقعا این منم
ا.ت:آره فقط یکم از مد روز استفاده کردم
تهیونگ:چقدر خوب شدم
ا.ت:آره
تهیونگ:حالا با چی برم پیشش
ا.ت:با چی همیشه میریم بیرون
تهیونگ:اسب
ا.ت:پس چی میگی(داد)
تهیونگ:به هر حال من رفتم
ا.ت:خوشبگذره

ویو تهیونگ
رسیدم دم در مزون لباس بورام و رفتم داخل دیدم با یه لباس خیلی قشنگ منتظره منِ

تهیونگ:سلام
بورام:سلام
تهیونگ:بریم لیدی؟
بورام:بریم(خجالت)
تهیونگ:خب تا حالا رو اسب نشستی؟
بورام:وقتی بچه بودم میشستم ولی الان نه
تهیونگ:خب پس کمر منو سفت بگیر و پاهات رو بزار اینجا
بورام:باشه
تهیونگ:بریم
بورام:بریم

پرش به کافه

گارسون:چی میل دارید
بورام:لطفا یه قهوه شیرین
گارسون:و شما
تهیونگ:من یه کیک شکلاتی میخورم
بورام:یه چیزی میخوام بهتون بگم
تهیونگ:بگو
بورام:راستش رو بخواید اون روزی که من شمارو تو مزون دیدم از شما خوشم اومد

ادامه دارد.....
شرط
لایک:۱۸
فالور های پیج دوم بشه:۴۴
دیدگاه ها (۱۸)

چند پارتیpart:1با بغض به منظره روبه روش نگاه می‌کرد.کلِ شهر ...

چند پارتی part:2فردا صبح ویو ا.تاز خواب بیدار شدم و رفتم دست...

خون شیرین part:18تهیونگ لباسش رو عوض کرد و رو مبل نشستبورام:...

چند پارتی part:4سان و وویونگ سریع رفتن پیش دکترسان:حالش چطور...

𝚙𝚊𝚛𝚝19ویو کوک ده دقیقه بود دم در وایستاده بودم دیدم در فرعی ...

هرزه ی حکومتی پارت ۲که کوک بلند شد و.... رفت سمت ا/ت ونشست ک...

دو رقیب عشقیپارت ۲«ا/ت ویو»ا/ت: میدونم تهیونگ ببخشید...میشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط