پارت

پارت۵۵

به سمت ماشین رفتم و سوار شدم.با لبخند سلام کردم و گفتم:
_ماشین چرا؟راه آسون تری هم بود.
خندید و گفت
_اره ولی نباید کسی بفهمه که ما...
حرفشو قط کردم و گفتم
_فهمیدم.
راه افتاد.گفتم
_کجا میریم؟
اروم گفت
_میبینی.
کمی نگاهش کردم و دیگه چیزی نگفتم.
تا اونجا موزیک ارومی پخش میشد و هردو ساکت بودیم.
_رسیدیم.
پیاده شدیم و رفتیم تو.پشت سرش میرفتم.تمام میزا،میزای گرد و چوبی بودن و روی همشون گلای رز بود.کنار یکی از میزای دو نفره ایستاد و صندلیو عقب کشید.با لبخند بهم اشاره کرد.نشستم و تشکر کردم.
روبروم نشست.لرزش دستامو حس میکردم.دستامو بهم قفل کردم و زیر میز بردم.سرم پایین بود نمیتونستم به چشماش نگاه کنم.اما حس میکردم که اون خیره نگاهم میکنه.منو رو از روی میز برداشت و گفت:
_چی سفارش بدم؟
سرمو بالا اوردم و آروم گفتم
_فرقی نمیکنه.
سرشو تکون داد و چیزی نگفت.تمام مدت لبخند داشت و انگار فهمیده بود مضطربم.سفارش داد و بعد از چند لحظه گفت
_خوبی؟
هول شده گفتم
_هوم؟آره خوبم.چرا خوب نباشم.تو خوبی؟
خندید و چیزی نگفت.
گفتم
_به خاطر اون روز معذرت میخوام.بد باهات رفتار کردم.ینی تو فقط میخواستی که...
میون حرفم گفت
_نه من معذرت میخوام...اما اگه نمیپریدی شاید هیچ وقت نمیتونستی اون جادو رو اجرا کنی...تو با همه فرق داری...
با جمله اخرش چشمامو پایین انداختم و چیزی نگفتم.خودش ادامه داد
_ولی باید یه چیزیو بدونی.
سوالی نگاهش کردم.
_اینکه...
کمی به طرفم اومد و ادامه داد
_من هیچ وقت دستتو ول نمیکنم.
چیزی نگفتم.فقط حس کردم قلبم درست نمیکوبه...
غذامونو اوردن و دیگه چیزی نگفت.توی سکوت غذامونو میخوردیم که آرمان گفت.
_بعد از شام وقت داری؟
گفتم
_آره چطور؟
گفت
_میخوام یه جاییو نشونت بدم.
با مکث گفتم
_کجا؟
با لبخند گفت
_میبینی.
چیزی نگفتم و سرمو تکون دادم.دوباره خواست چیزی بگه که زنگ گوشیم به صدا درومد.میلاد بود.گفتم
_ببخشید..
بهم اشاره کرد که راحت باشم.لبخندی زدم و جواب دادم.
_الو...
_نوشین...
با شنیدن صدای خش دار میلاد لبخندم خشک شد.نگران گفتم
_میلاد چیشده؟
دیدگاه ها (۹)

کلیپ جدید واسه رمان❤ ❤ توی پیج اینستای رمانآیدی توی بیو🙂

پارت۵۶چهره ی نگرانم آرمان رو هم نگران کرد.وقتی جوابی نداد گف...

پارت۵۴رو پا بند نبودم.اون صدای مزاحم که میگفت چته چرا انقد ذ...

یه عکس توپ از رمان با تشکر از @feltro😍 😍 بازم هست که بع...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_241کنجکاو بهم زل زد_کج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط