شاید تنها یک آغوشمی‌توانست ما را نجات دهداما ما نشستیم و بحث...

منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار ...

خواستنت !"گلیمی" بودکه همیشهپاهایماز آن بیرون می زد ... 🦋‌‌‌...

منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار ...

• نام‌ها نیز قد می‌کشند؛نور و آب و عشقِ درخت را دارندمانند ن...

مکثی کرد و نوشت: ”ممنون که در دلم ریشه دواندی.”در جواب برایش...

مکثی کرد و نوشت: ”ممنون که در دلم ریشه دواندی.”در جواب برایش...

همیشه در حد یک سلام و احوال‌پرسی بود... حداقل برای من. یعنی ...

من که اصرار ندارم تو خودت مختارییا بمانیا که نرویا نگهت میدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط