دسـت بـرداراز این تــازیــانـه زدن‌هــای بی‌ثــمرما همان اسب...

دعــا پیـشکش‌ت بــادآب را در ســراب ونان رادر کوه قاف گذاشته...

و روزی که تو چشمانت رابروی من می‌بستیمرا در پشت پلکهایت دفن ...

و روزی که تو چشمانت را بروی من می‌بستیمرا در پشت پلکهایت دفن...

تاب می آورم با کورسویی از امیدشاید در انتهای رنج هایمتو...ای...

تاب می‌آورمبا کور سویی از امیــدشاید در انتهای رنجهایمتو... ...

مــی‌دوم و...از هــمه جا مـانده‌امکاشکسی بود تا می‌گفتدر این...

سر یک ساعت خاصیک اتفاق یا یک بهانه سادهمثلا پاییز باشدباران ...

در واپسین لحظات نفس کشیدننهنگ عاشقدر گوشش نجوا میکردساحل زیب...

شب مهتاب تورا دربغلم حبس کنمنکند ماه بفهمد که تو معشوق منیخن...

پائیزپر رنگمحکم و پابرجا ایستاده استبروی خاطرات ماآری مامن و...

به مغز استخوانم نشستهخاطرات اش؛من دلتنگ تر از آنمکه فراموش ک...

هر نبض شاعرمصرعی استدر ستایش چشمهای تـــو#امیرعلی_قربانی#ســ...

سـرگردانیــمبســان شب پـره‌ی سـرما زده‌...کـه بـرای جــان دا...

او تبرش را اویختدرست زمانی که فهمید...نوبت آن نهالی که خود س...

کنار جنگل بوده‌امساحل را زیسته‌امدنیا را گشته‌امهنوز هم...به...

هر روز قافیه تنگ‌تر میشودو ذهن من آشفته‌گویی شعرسرزمین زمخت ...

جای خالی‌اتاندوهی است جانکاهکه توان ایستادن را از من می‌گیرد...

کاش میتوانستم درخت باشمیا کوهیا تکه ی از آن.یا هر چیزی که مح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط