🍒🌱عزیزِ عشق !
تنهائی ام خسته است
فاصله ها
دلم را به تاراج می برند
از لحظه های درد می گذرم
و عقربهٔ هیچ عافیتی
در من مکث نمی کند
مرغ دلم از آبیِ آسمان
بیرون پریده است
پرنده ای که همیشه گرسنه است
هیچ دانه ای
طعم تو را نمی دهد
نشسته ام کنار بی توئی
با چشم پائیزهای جهان
گریه می کنم برای عشق
می بینی محبوبم چگونه سرنوشت
مرا ترجمه می کند به تو ؟!🌱🍒
#پرویز_صادقی
دیدگاه ها (۳)

🍒🌱توتبلور خیالی هستیکه من همه جابا خود حمل می کنم می شنوی گل...

دلنوشته های من رویا

🍒🌱حالم خوب است!هنوز خواب می بینم ابری می آیدو مراتا سرآغازِ ...

🍒🌱پنجره ها برای نوربه دنیا می آیندتو کجائیکه خانهٔ دلم تاریک...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط