پارت < ²⁹ >
ویو ( جونگ کوک ات رو حل داد و ات افتاد رو تخت و جونگ کوک روش خیمه زد و در همین حال گوشی جونگ کوک که سر میز بود زنگ خورد ، جونگ کوک پاشد از رو ات و رفت سراغ گوشیش و دید تهیونگ زنگ زده )
_ تلفن _
جونگ کوک : جانم ته
تهیونگ : کوکک
جونگ کوک : چیشده تهیونگ
تهیونگ : نمیدونم چهجوری بهت بگممم
جونگ کوک : بگو دیگههه جون به لبم کردی
تهیونگ : ال .. الین
جونگ کوک : الین ؟ ( آروم )
تهیونگ : ارههه الییییین الین خیلی وقته برگشته و می... میخواد
جونگ کوک : پول میخواد ؟
تهیونگ : ن .. نه
جونگ کوک : تهیونگ میگی یا نههه
جونگ کوک : ت .. تورو میخواد
جونگ کوک : م ... منو گوه خورده دختره اشعال هرزه
تهیونگ : نمیتونیم کاری کنیم اگه بخواد با اون کثافت همکاری کنه
جونگ کوک : نمیتونیم ؟ برای ما نمیتونیم داره کاراااا ؟ شیطونه میگه برم دختره رو بکشماااااا
تهیونگ : آروم باش کوک فعلا برو فردا بیا حرف بزنیم دیگه حالا
جونگ کوک : اوکی برو خدافظ
تهیونگ : خدافظ
_ غط شد _
* جونگ کوک امد بغل ات و دید ات خوابید *
جونگ کوک . هووف
ویو ( جونگ کوک لباس های ات رو عوض کرد و پتو رو انداخت روش و کنار ات خوابید و ات رو بغل کرد و موهاش رو ناز میداد )
_ فردا صبح _
ات : هوووم ساعت چنده
* دید جونگ کوک خوابیده و لباس های عوض شده ولی هیچی یادش نمیومد از دیشب *
جونگ کوک : ات
ات : هوم سلام صبح بخیر
* جونگ کوک دست ات رو گرفت و کشید تو بغلش *
ات : چیکار میکنی عزیزم
جونگ کوک : دیشب نشد ولی بدجور دلتنگتم بیبی
ات : هوفف ددی بس کن دیشب دیگه چیع بریم صبحونه درست کنم
جونگ کوک : خودت میدونی اینجوری نباید با ددیت حرف بزنی که نه
ات : ( سکوت )
بقیش برای بعد ^-^
ببخشید دیر شددددد ولی گذاشتم:)
شرط فقط فالوعه
روزتون خوشششششش
ویو ( جونگ کوک ات رو حل داد و ات افتاد رو تخت و جونگ کوک روش خیمه زد و در همین حال گوشی جونگ کوک که سر میز بود زنگ خورد ، جونگ کوک پاشد از رو ات و رفت سراغ گوشیش و دید تهیونگ زنگ زده )
_ تلفن _
جونگ کوک : جانم ته
تهیونگ : کوکک
جونگ کوک : چیشده تهیونگ
تهیونگ : نمیدونم چهجوری بهت بگممم
جونگ کوک : بگو دیگههه جون به لبم کردی
تهیونگ : ال .. الین
جونگ کوک : الین ؟ ( آروم )
تهیونگ : ارههه الییییین الین خیلی وقته برگشته و می... میخواد
جونگ کوک : پول میخواد ؟
تهیونگ : ن .. نه
جونگ کوک : تهیونگ میگی یا نههه
جونگ کوک : ت .. تورو میخواد
جونگ کوک : م ... منو گوه خورده دختره اشعال هرزه
تهیونگ : نمیتونیم کاری کنیم اگه بخواد با اون کثافت همکاری کنه
جونگ کوک : نمیتونیم ؟ برای ما نمیتونیم داره کاراااا ؟ شیطونه میگه برم دختره رو بکشماااااا
تهیونگ : آروم باش کوک فعلا برو فردا بیا حرف بزنیم دیگه حالا
جونگ کوک : اوکی برو خدافظ
تهیونگ : خدافظ
_ غط شد _
* جونگ کوک امد بغل ات و دید ات خوابید *
جونگ کوک . هووف
ویو ( جونگ کوک لباس های ات رو عوض کرد و پتو رو انداخت روش و کنار ات خوابید و ات رو بغل کرد و موهاش رو ناز میداد )
_ فردا صبح _
ات : هوووم ساعت چنده
* دید جونگ کوک خوابیده و لباس های عوض شده ولی هیچی یادش نمیومد از دیشب *
جونگ کوک : ات
ات : هوم سلام صبح بخیر
* جونگ کوک دست ات رو گرفت و کشید تو بغلش *
ات : چیکار میکنی عزیزم
جونگ کوک : دیشب نشد ولی بدجور دلتنگتم بیبی
ات : هوفف ددی بس کن دیشب دیگه چیع بریم صبحونه درست کنم
جونگ کوک : خودت میدونی اینجوری نباید با ددیت حرف بزنی که نه
ات : ( سکوت )
بقیش برای بعد ^-^
ببخشید دیر شددددد ولی گذاشتم:)
شرط فقط فالوعه
روزتون خوشششششش
- ۱۷.۰k
- ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط