من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم

ده سال دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم

ده سال می شد آری، در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم.
🤍
••●
•• 🎙️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐

🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
دیدگاه ها (۰)

نه اون کسی که طلاق میگیره بدبخته نه اون کسی که ازدواج میکنه ...

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

یه دیالوگ رو شنیدم که میگفت:هر چقدر بیشتر بخشیدمت؛از اون به ...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط