پسر و پدری از پلی میگذشتند

پسر و پدری از پلی میگذشتند.
پدر که یه جورایی می‌ترسید،
به پسرش گفت:
عزیزم، لطفا دستمو بگیر
تا نیفتی تو رودخونه.
پسرک گفت:
نه بابا، تو دستِ منو بگیر.
پدر که گیج شده بود
با تعجب پرسید: چه فرقی می‌کنه؟
پسرک جواب داد:
اگه من دستتو بگیرم
و اتفاقی برام بیفته،
امکانش هست که دستتو رهاکنم.
اما اگه تو دستمو بگیری،
مطمئنم هر اتفاقی هم بیفته،
هیچ وقت ولم نمی‌کنی
دیدگاه ها (۱)

قشنگ ترین چیزهای دنیانه قابل دیدن و نه حتی قابل لمس کردن هست...

کفشی که برای پای تو مناسب است،ممکن است پای دیگری را زخم کندا...

یک سیب افتاد و جهان از قانون جاذبه باخبر شد ...ولی هزاران جس...

از ذهن تا دهن ...فقط یک نقطه ...فاصله است...تا ذهنت را باز ن...

Dark Blood p2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط