اگر شوری داشتم خنده مادرم را سرود ملیاش میرد

«اگـر ڪشوری داشتـم، خنـده "مـادرم" را سـرود مـلی‌اش میڪردم.»

مادرم موهای بلندی داشت
هر روز پشت پنجره می نشست
موهایش را می بافت
شعر می خواند
و منتظر پدر می ماند

پدر ڪه می آمد
تلویزیون را روشن می ڪرد
از شیب تورم بالا میرفت، زمین می خورد
و ڪشتگان عراق و سوریه را دفن می کرد
و از مادر سراغ شام را می گرفت

و مادر پرهایش را پشت پنجره جا می گذاشت
گل های دامنش در آشپزخانه می پژمرد
و چشم هایش پیاز خرد می کرد

پشت پنجره نشسته ام
موهایم را می بافم
و به این فکر می کنم که
دختران نباید موهای بلند داشته باشند

🍓🫂😔
دیدگاه ها (۰)

دستت را روے قلبت بگـذار تا انعڪاسِ نبــضِ مـرا ...

نیمه ی خالی لیوان تو شد قسمت منهر چه بر چشم زدم عینک خوش بین...

ڪاش مولانا ببیند قهر چشمان تو راتا نگوید نیست در عالم ز هجرا...

پُر از هزاران حرف نگفتهِ اما محڪُم بهِ سڪُوت!-گر زندگی اینست...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط